سبک از جا رود، هرکس که با ما یار میگردد
نسیم گل چرا بر بیدماغان بار میگردد؟
برهمنزادهای بردهست ایمانم که در عشقش
رگ جان، جسم را شیرازهٔ زنار میگردد
سرت گردم اشارت کن به مژگان، آشنا سازم
مرا حیران نگاهی، گرد دل بسیار میگردد
پریشان زلف و مژگان بیخبر، لب میچکان داری
به این آشفتگی کس بر سر بازار میگردد؟
حزین آهم رسایی میکند، ایّام کوتاهی
لب از بیچارگی شرمندهٔ اظهار میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالات و احساسات عاشقانه مبلغ میپردازد. شاعر به این موضوع اشاره میکند که هر کس با او نزدیک شود، تحت تاثیر عشق و زیباییها قرار میگیرد. او از نسیم گل و تأثیر آن بر کسانی که نمیتوانند زیبایی را درک کنند صحبت میکند و به عشق عمیق خود اشاره میکند که تمامی وجودش را تحت تأثیر قرار داده است. در ادامه، شاعر از حس حیرت و شگفتی خود در مقابل محبوب و زیبایی او میگوید و تاکید میکند که عشق او موجب پریشانی و آشفتهگی او شده است. در نهایت، شاعر از احساس غم و اندوه ناشی از بیچارگی و ناکامی در عشق و زندگی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: هر کسی که با ما دوستانه رفتار کند، احساس سبکی و شادی میکند؛ اما چرا نسیم گل بر کسانی که بیاحساس و بیلبخند هستند، تأثیر نمیگذارد؟
هوش مصنوعی: فرزند برهمن به قلبم ایمانی داده که در عشق او، تمام وجودم به مانند زنجیری در دور جسمم میپیچد.
هوش مصنوعی: عزیزم، اگر با چشمانت اشارهای کنی، من به سرعت و با شگفتی تو را میشناسم. نگاهی که میتوان به دل و احساسات بسیار نفوذ کند، میتواند تغییرات زیادی در دل ایجاد کند.
هوش مصنوعی: چند روزی است که کسی بیخبر از حال و روز تو، به حالت آشفتهات نگاه میکند و لبخند میزند. به راستی در این وضعیت، چه کسی در بازار به دنبال تو میگردد؟
هوش مصنوعی: آه حزین من به زندگی روح و صدا میبخشد، روزهای کوتاه از بیان دردها و مشکلاتم شرمنده میشوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همه شب در دلم آن کافر خونخوار میگردد
حریر بسترم در زیر پهلو خار میگردد
سرم را خاک خواهی دیدن اندر کوی او روزی
که دیوانه دلم گرد بلا بسیار میگردد
مشو رنجه به تیر افگندن، ای ترک کمانابرو
[...]
صبا افتان و خیزان گرد گل بسیار میگردد
ضعیف است از دویدن دم به دم بیمار میگردد
چنان ضیق النفس دارد که گر سرعت کند در ره
بر او از ناتوانی دم زدن دشوار میگردد
مگر او را ز اقبال سلیمان است این دولت
[...]
کسی کو شب به بالین من بیمار میگردد
دلش از نالههای زار من افگار میگردد
غم من خور خدا را پیشتر زان دم که گویندت
فلان دیوانه گشته گرد هر بازار میگردد
رخت بنما که بر من جان سپردن در دم آخر
[...]
نسیم نوبهاران بر دماغم بار میگردد
گل بیخار در پیراهن من خار میگردد
تن خاکی نگیرد پیش راه پاکدامانان
که در بر روی یوسف باز از دیوار میگردد
نهد احسان ساقی تاج لعل از بادهاش بر سر
[...]
چو آیینه خیالش در دلم بسیار میگردد
تَذَرْوی در میان سبزهٔ زنگار میگردد
رهی میباشد از دلها به سوی یکدگر، اما
اگر آید غباری در میان دیوار میگردد
اگر داری درشتی در مزاج خویش، عاشق شو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.