گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حزین لاهیجی

یاد روزی که تو را میل به اغیار نبود

غیر من با دگری عشق تو را کار نبود

دل سودازده روزیکه گرفتار تو شد

یوسف حسن تو را هیچ خریدار نبود

همچو شیر و شکر آمیخته با هم بودیم

غم هجری به میان، حسرت دیدار نبود

آشنا بود نگاهت به نگاه عجزم

هرچه می بود به دل حاجت اظهار نبود

داشت اندیشهء زلفت دل سودازده ام

عقدهٔ مشکلم این بود اوا به دل بار نبود

عندلیب دل آشفته چه بود احوالش

گر به دام سر زلف تو گرفتار نبود؟

رخ خورشید ز هر ذره عیان بود اگر

سبل دیدهٔ ما پردهٔ پندار نبود

چشم نادیدهٔ ما طاقت دیدار نداشت

ورنه محرومی از آن آینه رخسار نبود

هر چه آمد به سر، از پستی بخت است مرا

ورنه کوتاهی از آن یار وفادار نبود

اثر از شادی ایام نمی بود حزین

تهمت خنده اگر بر لب سوفار نبود

 
 
 
خواجوی کرمانی

آنزمان کز من دلسوخته آثار نبود

بجز از ورزش عشق تو مرا کار نبود

کوس بدنامی ما بر سر بازار زدند

گرچه بی روی تو ما را سر بازار نبود

هرکه با صورت خوب تو نیامد در کار

[...]

فضولی

ای خوش آن دم که بهر نیک و بدم کار نبود

بیمم از طعنه اغیار و غم یار نبود

روش عاشقی و عشق نمی دانستم

دل بی درد من از درد خبردار نبود

پرده دیده ام آلایش خونابه نداشت

[...]

نظیری نیشابوری

باعث راندنم از بزم بجز عار نبود

ورنه کس را به من و بودن من کار نبود

تا شدم از تو جدا تفرقه پامالم کرد

دولت آن بود که این فرقت دیدار نبود

همه آسان ز جدایی تو مشکل گردید

[...]

قدسی مشهدی

هرگزم دیده چنین مایل دیدار نبود

شوق تا بود، به این گرمی بازار نبود

بود بسیارم ازین پیش ضرورت، اما

هرگزم عشق چو این مرتبه در کار نبود

برو ای عقل و مشو مانع رسوایی من

[...]

حزین لاهیجی

یاد وصلی که دل از هجر خبردار نبود

در میان این تن ویران شده دیوار نبود

حسن درپیرهن عشق تجلّی می کرد

پردهٔ دیده حجاب رخ دیدار نبود

داشت جا، فاخته در جامهٔ یکتایی سرو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه