آنزمان کز من دلسوخته آثار نبود
بجز از ورزش عشق تو مرا کار نبود
کوس بدنامی ما بر سر بازار زدند
گرچه بی روی تو ما را سر بازار نبود
هرکه با صورت خوب تو نیامد در کار
چون بدیدیم بجز صورت دیوار نبود
هیچ خسرو نشنیدیم که همچون فرهاد
بسته ی پسته ی شیرین شکر بار نبود
هرگز از گلبن ایام که چیدست گلی
که از آن پس سر و کارش همه با خار نبود
از سر دار میندیش که در لشکر عشق
علم نصرت منصور بجز دار نبود
خواجو انفاس تو این نکهت مشکین ز چه یافت
که چنین غالیه در طبله ی عطار نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به نوعی ابراز عشق و دلبستگی شاعر به معشوقش اشاره دارد. شاعر میگوید که زمانی که دلش دچار سوختگی بود، تنها عشق معشوقش او را مشغول کرده بود و هیچ کار دیگری نداشت. او همچنین به بدنامیای که بر سرش رفته اشاره میکند و میگوید اگرچه معشوقش را نمیبیند، اما خود را در بازار محبت و عشق حضور دارد.
شاعر بیان میکند که هیچ کس به زیبایی معشوقش نیامده و نمیتواند به جز زیبایی ظاهری چیزی دیگری ببیند. او ذکر میکند که در عشق، هرگز مانند فرهاد کسی نبود که به شیرینی و آشنایی دست یابد. همچنین او به دوران جوانی و زیبایی اشاره میکند که پس از آن، تنها با مشکلات و دردسرها سر و کار داشته است.
در بخشهای پایانی، شاعر به معنای نصرت و پیروزی در عشق اشاره میکند و بر این نکته تأکید میکند که تنها در عشق است که به موفقیتهایی دست مییابیم. در نهایت، شاعر از عطر خوشی که از معشوقش میآید سخن میگوید که نشانهای از عشق و زیبایی اوست.
هوش مصنوعی: در آن زمان که من دلی شکسته و سوخته داشتم، جز عشق تو هیچ کاری برای من باقی نمانده بود.
هوش مصنوعی: شایعههای بدنامی ما در میان مردم پیچید، هرچند بدون وجود تو، برای ما جایگاهی در بازار نبود.
هوش مصنوعی: هر کسی که در برابر زیبایی تو کم آورد و نتوانست خود را نشان دهد، وقتی به او نگاه کردیم جز یک دیوار بیروح چیزی ندیدیم.
هوش مصنوعی: هیچ پادشاهی را نشنیدیم که مانند فرهاد، به اندازه ی او در عشق و محبت شیرینی و شکرینی داشته باشد.
هوش مصنوعی: هرگز فراموش نکن که گلی که زمانی از باغ زندگی چیده شده است، دیگر باید با خارها و دشواریها سر و کار داشته باشد و دیگر آن روزهای خوش و سرشار از گل را تجربه نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: به پیروزی و موفقیت در عشق فکر کن، زیرا هیچ چیزی جز مرگ و سختی، در این راه وجود ندارد.
هوش مصنوعی: خواجو به این فکر میافتد که بوی دلانگیز و خوشی که از نفسهای تو به مشام میرسد، از کجا آمده است، زیرا چنین عطری در دکان عطاریها پیدا نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خوش آن دم که بهر نیک و بدم کار نبود
بیمم از طعنه اغیار و غم یار نبود
روش عاشقی و عشق نمی دانستم
دل بی درد من از درد خبردار نبود
پرده دیده ام آلایش خونابه نداشت
[...]
باعث راندنم از بزم بجز عار نبود
ورنه کس را به من و بودن من کار نبود
تا شدم از تو جدا تفرقه پامالم کرد
دولت آن بود که این فرقت دیدار نبود
همه آسان ز جدایی تو مشکل گردید
[...]
هرگزم دیده چنین مایل دیدار نبود
شوق تا بود، به این گرمی بازار نبود
بود بسیارم ازین پیش ضرورت، اما
هرگزم عشق چو این مرتبه در کار نبود
برو ای عقل و مشو مانع رسوایی من
[...]
یاد وصلی که دل از هجر خبردار نبود
در میان این تن ویران شده دیوار نبود
حسن درپیرهن عشق تجلّی می کرد
پردهٔ دیده حجاب رخ دیدار نبود
داشت جا، فاخته در جامهٔ یکتایی سرو
[...]
یاد باد آنکه ز یاری منت عار نبود
یار من بودی و کس غیر منت یار نبود
روز حشرم، تو گواهی که شب هجرم کشت
کان شب ای دیده کسی غیر تو بیدار نبود!
از دل آزاری رشک، آه کنون دانستم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.