گنجور

 
حزین لاهیجی

دلم از زمزمه عشق پریشان می‌کرد

مرغ بی‌بال و پری یاد گلستان می‌کرد

گرچه می‌داد لب تلخ عتابش، زهرم

دل تسلّی به شکرخندهٔ پنهان می‌کرد

رخنهٔ دام، به رویم در فیضی می‌بود

گر شکارافکن من، یاد اسیران می‌کرد

کرده بود از سر نو مصر وفا را معمور

ماه کنعان من ار یاد عزیزان می‌کرد

در غبار خط مشکین، لب لعل تو همان

خون حسرت به دل چشمهٔ حیوان می‌کرد

دل همین داند و من، چشم تو هم آگه نیست

که چه‌ها کاوش مژگان تو با جان می‌کرد

شورش عشق و جنون فیض‌رسان بود حزین

سینهٔ چاک مرا، گل به گریبان می‌کرد

 
 
 
مشتاق اصفهانی

دوش در طرف چمن بلبلی افغان می‌کرد

ناله در حلقه مرغان خوش‌الحان می‌کرد

بود در وصل ندانم ز چه رو می‌نالید

غالبا همچو من اندیشه هجران می‌کرد

کشتیم را که رهانید تو کل زین بحر

[...]

سعیدا

دی صبا قصهٔ آن کاکل پیچان می کرد

جمع می کرد دل خلق و پریشان می کرد

نگهش هر دل آشفته که می برد از راه

می گرفتش خم زلف از ره و پنهان می کرد

سخت مشکل شده از دست خرد، کار مرا

[...]

فروغی بسطامی

نرخ یک بوسه گر آن لعل به صدجان می‌کرد

مشتری فکر خریداری‌اش آسان می‌کرد

تلخ کام از لب شیرین بتی جان دادم

که به یک خنده جهان را شکرستان می‌کرد

همه جعمیت عشاق پریشان می‌شد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه