گنجور

 
مشتاق اصفهانی

دوش در طرف چمن بلبلی افغان می‌کرد

ناله در حلقه مرغان خوش‌الحان می‌کرد

بود در وصل ندانم ز چه رو می‌نالید

غالبا همچو من اندیشه هجران می‌کرد

کشتیم را که رهانید تو کل زین بحر

غرق می‌شد اگر اندیشه طوفان می‌کرد

سرنوشتش ز ازل بود که در چاه افتد

ورنه یوسف حذر از حیله اخوان می‌کرد

تشنه زخم خدنگ توام ای کاش مرا

در گلو قطره‌ای از چشمه پیکان می‌کرد

درد می دُردکش میکده را می‌شد صاف

هرچه می‌گفت گرش پیر مغان آن می‌کرد

جذبه کعبه بود خاصه مردان خدا

ورنه هر سست قدم قطع بیابان می‌کرد

بود اگر مست می شوق حرم شکوه چرا

کعبه رو از ستم خار مغیلان می‌کرد

نرسد گل چو به مرغان چمن لشکر دی

کاش می‌آمد و تاراج گلستان می‌کرد

زیر خط لعل تو میجست مپندار که خضر

در سیاهی طلب چشمه حیوان می‌کرد

قابل گنج محبت دل مشتاق نبود

ورنه این خانه ز سیل مژه ویران می‌کرد

 
 
 
حزین لاهیجی

دلم از زمزمه عشق پریشان می‌کرد

مرغ بی‌بال و پری یاد گلستان می‌کرد

گرچه می‌داد لب تلخ عتابش، زهرم

دل تسلّی به شکرخندهٔ پنهان می‌کرد

رخنهٔ دام، به رویم در فیضی می‌بود

[...]

سعیدا

دی صبا قصهٔ آن کاکل پیچان می کرد

جمع می کرد دل خلق و پریشان می کرد

نگهش هر دل آشفته که می برد از راه

می گرفتش خم زلف از ره و پنهان می کرد

سخت مشکل شده از دست خرد، کار مرا

[...]

فروغی بسطامی

نرخ یک بوسه گر آن لعل به صدجان می‌کرد

مشتری فکر خریداری‌اش آسان می‌کرد

تلخ کام از لب شیرین بتی جان دادم

که به یک خنده جهان را شکرستان می‌کرد

همه جعمیت عشاق پریشان می‌شد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه