گنجور

 
حزین لاهیجی

گر به شوخی شرری در پر پروانه زدند

آتش عشق مرا در دل دیوانه زدند

وقت مستان تو خوش باد که در دیر مغان

باده با محتسب شهر، حریفانه زدند

جگر خویش فشردند و به ساغر کردند

لاله سان، سوختگان تو چو پیمانه زدند

دل ارباب وفا بر سر هم ریخته است

در حریمی که سر زلف تو را شانه زدند

واعظ افسانه چه حاصل که صبوحی زدگان

در توفیق به یک نعرهٔ مستانه زدند

حسن در جلوه گری جان جهانی را سوخت

آتش از پرتو این شمع، به کاشانه زدند

آتشین چهره بتان را، نبود پروایی

صد دهن خنده، به جانبازی پروانه زدند

عاشقان را نبود از شجر طور کمی

شعله در جان و دل از جلوهٔ جانانه زدند

شوخ چشمان دل فارغ نگذارند حزین

ز آشنا عشوه نگاهی، ره بیگانه زدند

 
 
 
ناصر بخارایی

دوش مرغان چمن نعرهٔ مستانه زدند

آتشی در دل شوریدهٔ دیوانه زدند

زاهدان خیمهٔ عشرت سوی میخانه زدند

خیز کز باد صبا زلف سمن شانه زدند

حافظ

دوش دیدم که ملایک دَرِ میخانه زدند

گِلِ آدم بِسِرشتَند و به پیمانه زدند

ساکنانِ حرمِ سِتْر و عِفافِ ملکوت

با منِ راه‌نشین بادهٔ مستانه زدند

آسمان بارِ امانت نتوانست کشید

[...]

قاسم انوار

عاشقان را چو صلا جانب می خانه زدند

آتشی بود که اندر دل دیوانه زدند

در تمنای تو عشاق ز پای افتاده

مست گشتند و ز مستی کف مستانه زدند

عکس ساقی چو درین باده صافی افتاد

[...]

جامی

صبحدم دردکشان نقب به میخانه زدند

بوسه بر یاد لبت بر لب پیمانه زدند

زاهدان سبحه به کف عازم آن بزم شدند

رقم نقل چو بر سبحه صد دانه زدند

صوفیان را دهن از ورد سحر بربستند

[...]

امیرعلیشیر نوایی

صبح رندان صبوحی در میخانه زدند

در خرابات مغان ساغر مستانه زدند

می رنگین به خم عشق که بد مالامال

دوره کرده قدح و جام به پیمانه زدند

رازهایی که شنیدن نتوانست ملک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه