نالم به اثر گر غم او یار نباشد
گریم به نمک، دیده چو خونبار نباشد
بخرام به بالین من ای آینه سیما
دارم نفسی کآینه را بار نباشد
لب می مکم از چاشنی درد، ببینید
خون در دلم از لعل لب یار نباشد
از وادی غم می شنوم آه ضعیفی
ای اشک سراغی، دل بیمار نباشد؟
آن نخل وفا از بر من می رود امّا
روزی که مرا طاقت رفتار نباشد
خودداری یار از دل صدپارهٔ ما چیست؟
زخمی شدن از تیغ جفا عار نباشد
هر پاره حزین ، از جگرت درکف دردیست
بی درد، به حال تو گرفتار نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به تاثیری که غم یار بر او دارد اشاره میکند. او از درد و رنج خود مینالد و از فقدان یار شکوه میکند. احساس سردرگمی و بینتیجه بودن گلههایش را بیان میکند و به تصویر آینهای که حالش را نشان میدهد اشاره میکند. شاعر به تلخی عشق و درد جدایی پرداخته و وضعیت خود را در غم یار توصیف میکند. او در نهایت به این نتیجه میرسد که در نبود یار، حال او به شدت تحت تاثیر قرار گرفته و تحمل این درد برایش سخت شده است.
هوش مصنوعی: اگر غم او را نداشته باشم، برایم غمانگیز خواهد بود؛ و اگر چشمانم پر از اشک نشود، حتی اشکهایم هم به تلخی نمک خواهد بود.
هوش مصنوعی: به سراغ من بیا ای آینه زیبا، چون نفس من چنان است که آینه هیچ باری را بر دوش ندارد.
هوش مصنوعی: از تلخی درد، لبهای خود را میمکد، اما باید بدانید که خون در دل من از شیرینی لبهای محبوب نیست.
هوش مصنوعی: در اینجا شنیده میشود که از درد و غم صدای نالهای ضعیف به گوش میرسد. ای اشک، آیا میتوانی از دل بیمار خبری بیاوری یا نه؟
هوش مصنوعی: آن نخل وفاداری از کنار من میرود، اما روزی که دیگر نتوانم حرکت کنم.
هوش مصنوعی: نمیدانم دلیل عدم توجه محبوب به دل پارهپارهام چیست. زخمی شدن از بدیهای او برای من ننگی ندارد.
هوش مصنوعی: هر تکه از دلتنگیام، از درد تو نشان دارد، اما این درد نمیتواند تو را در حال و روز بدی نگه دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن به که نظر باشد و گفتار نباشد
تا مدعی اندر پس دیوار نباشد
آن بر سر گنج است که چون نقطه به کنجی
بنشیند و سرگشته چو پرگار نباشد
ای دوست برآور دری از خلق به رویم
[...]
کنجی که در او گنجش اغیار نباشد
کس از تو و بر تو ز کس آزار نباشد
رودی و سرودی و حریفی دو سه یکدل
باید که عدد بیشتر از چار نباشد
نردی و کتابی و شرابی و ربابی
[...]
هرکس که مقیم در خمّار نباشد
در مذهب ما عاقل و هشیار نباشد
گر علم یقین است تو را، عین یقین جو
کان طایفه را کبر به خروار نباشد
داری هوس صحبت او، ترک هوس گیر
[...]
ما را به جهان جز غم تو یار نباشد
جز جستن وصل تو مرا کار نباشد
از گلشن وصل تو من خسته جگر را
در پای دلم جز اثر خار نباشد
چون سرو روان گر گذری پیش من آری
[...]
می خواهم و کنجی که به جز یار نباشد
من باشم و او باشد و اغیار نباشد
آنجا اثر رحمت جاوید توان یافت
کآنجا ز رقیبان تو آثار نباشد
هرجا که حبیب است به پهلوی رقیب است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.