گنجور

 
حزین لاهیجی

نقاب از چهره بگشا تا ز غربت جان برون آید

برافشان زلف را تا زاهد از ایمان برون آید

دهد گر لعل سیرابت منادی، جانگدازان را

خضر لب تشنه از سرچشمهٔ حیوان برون آید

فرو خوردم ز بیم خویت از بس اشک خونین را

ز چشمم جای مژگان، پنجهٔ مرجان برون آید

قدم از وادی شوقت کشیدن، نیست مقدورم

مرا گر خار پا از دیده چون مژگان برون آید

سپند من ندارد تاب روی گرم، چون شبنم

چه خواهم کرد اگر آن آتشین جولان برون آید؟

عبیرآمیز می آید ز کویَت قاصد آهم

صبا آلوده بوی گل از بستان برون آید

به زندان غریبی بایدش خون جگر خوردن

نمی بایست یوسف از چه کنعان برون آید

به محشر کشتهٔ شمشیر ناز لاله رخساران

چو گل خونین کفن از عرصهٔ میدان برون آید

زند چون خار خار عشق سرکش شعله در جانی

خلیل آسا سلامت ز آتش سوزان برون آید

نباشد پیش روشندل فروغی اهل دعوی را

فتد شمع از زبان، چون مهر نورافشان برون آید

چه عنوان از نیام آید برون تیغ سیه تابش؟

نگه خون ریزتر، زان نرگس فتان برون آید

حزین ، از جلوهٔ مستانهٔ ساقی بگو رمزی

که شیخ خانقاه از پاکی دامان برون آید

 
 
 
جامی

چو محمل بسته بر عزم سفر جانان برون آید

به همراهی او صد کاروان جان برون آید

ندارد هیچ کس تاب وداع او بگوییدش

که بر بیچارگان رحمی کند پنهان برون آید

مبند آن ماه گو محمل که می گریند صد بی دل

[...]

فضولی

نشاطم می‌کشد چون از تنم پیکان برون آید

که شاید دامن پیکان گرفته جان برون آید

نخواهم ماند زنده چون نجاتم دادی از هجران

بمیرد هر شرر کز آتش سوزان برون آید

غباری کان مقیم درگهت تا شد نمی‌خواهد

[...]

محتشم کاشانی

خوش آن بیداد کز فریاد من جانان برون آید

نفیر دادخواهان سر کشد سلطان برون آید

به عزم بزم خاصش گیرم آن دم دامن رعنا

که داد دادخواهان داده از ایوان برون آید

فلک هم در طلب سرگشته خواهد گشت تا دیگر

[...]

سام میرزا صفوی

چو تیر از دل کشم با تیر آن مه جان برون آید

چو شخصی کاز پی تعظیم با مهمان برون آید

صائب تبریزی

به امید چه از تن غافلان را جان برون آید؟

به کشتن می رود چون خونی از زندان برون آید

زمشرق می شود هر اختری در وقت خود طالع

رسد چون نوبت نان طفل را دندان برون آید

مخور زنهار روی دست این دریانوردان را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه