ماییم و همین آرزوی یار و دگر هیچ
قاصد برسان مژدهٔ دیدار و دگر هیچ
هر مشکلی از دولت عشقت شده آسان
دل مانده، همین عقدهٔ دشوار و دگر هیچ
ما از طمع وصل تو در عشق گذشتیم
بگذر ز هم آغوشی اغیار و دگر هیچ
طرفی که من از عشق بتان بسته ام این است
در خاک برم حسرت دیدار و دگر هیچ
سهل است اگر چرخ نگردد به مرادم
محروم نگردد کسی از یار و دگر هیچ
مستی ست،که درمان دل سوختهٔ ماست
ساقی برسان ساغر سرشار و دگر هیچ
برتاب حزین ، از دو جهان دیدهٔ دل را
عشق است درین دایره، درکار و دگر هیچ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان آرزوها و احساسات خود نسبت به عشق و معشوق میپردازد. او میگوید که تنها آرزویش دیدار یار است و جز آن چیزی نمیخواهد. در برابر مشکلات پیشآمده، عشق یار باعث تسکین و آسانی میشود، اما دلش هنوز درگیر یک ناامیدی است. شاعر از عشق خود به معشوقان دیگر نیز میگذرد و احساس میکند که آنچه برایش مهم است، همان عشق و دیدار یار است. او به سختیها و چرخهای روزگار توجهی ندارد، زیرا عشقش در هر حال و به هر قیمتی، ارزشمند است. در نهایت، او از ساقی میخواهد تا جامی پر از می به او بدهد تا بتواند ضعف و سوز دلش را درمان کند و عشق را در دو عالم خود ببیند.
هوش مصنوعی: ما تنها همین آرزوی دیدن یار را داریم و هیچ چیز دیگری نمیخواهیم، فقط یک پیامبر بفرست تا بشارت دیدار را بیاورد و هیچ چیز دیگری درخواستی نداریم.
هوش مصنوعی: هر مشکلی که در عشق تو پیش میآید، برایم راحت شده است. فقط دل من هنوز با همان احساسات پیچیده درگیر است و چیز دیگری برایم مهم نیست.
هوش مصنوعی: ما به خاطر آرزوی نزدیک شدن به تو در عشق، از انتظار و نیازهای دیگران گذشتیم، پس از روابط بیاهمیت و آغوش دیگران بگذر.
هوش مصنوعی: من به عشق معشوقان، دل بستهام و تنها آرزویم این است که در خاک آرم ولی حسرت دیدار آنها را با خود ببرم و دیگر هیچچیز نمیخواهم.
هوش مصنوعی: اگر چرخ گردونهی روزگار به خواستههای من نچرخد، هیچکس از عشق و محبت و یار خود محروم نمیشود.
هوش مصنوعی: مستی و سرشاری برای ما به عنوان درمانی برای قلبی که درد کشیده است، لازم است. ای ساقی، فقط جام پر را به ما برسان و دیگر هیچ چیز نمیخواهیم.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان احساس عمیق عشق و تعلق خاطر اشاره دارد. شاعر میگوید که در جهانی پر از غم و اندوه، تنها چیزی که برای دل او اهمیت دارد و در زندگیاش وجود دارد، عشق است. در واقع، او به این نتیجه میرسد که در این دایره زندگی، عشق همهچیز است و چیز دیگری برایش مهم نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
منصور و اناالحق زدن و دار و دگر هیچ
ماییم و لبالب شدن از یار و دگر هیچ
گر ره به مراسم کده ی عشق بیابی
الماس بنه بر دل افگار و دگر هیچ
بر لوح مزارم بنویسید پس از مرگ
[...]
ماییم و خیال دهن یار و دگر هیچ
قانع شده با نقطه ز پرگار و دگر هیچ
از هر سخن نازک و هر نکته باریک
پیچیده به فکر کمر یار و دگر هیچ
در عالم افسرده ز نیکان اثری نیست
[...]
خواهد دل من شربت دیدار و دگر هیچ
این است علاج دل بیمار و دگر هیچ
هرچند که در کلبه ما دیده گشایی
عشق است رقم بر در و دیوار و دگر هیچ
هرچند ملک نامه اعمال مرا دید
[...]
شیخ است و خودآرایی بسیار و دگر هیچ
چون صبح، همین شانه و دستار و دگر هیچ
رهزن به تو تعلیم دهد شیوه ی تجرید
در دست همین رشته نگه دار و دگر هیچ
یوسف نه متاعی ست که او را بگذارند
[...]
دل را به تمنّا ز تو دیدار و دگر هیچ
قانع بتماشاست ز گلزار و دگر هیچ
دارم ز تو امید که از بعد وفاتم
آئی بمزارم همه یک بار و دگر هیچ
بس ناوک دلدوز تو آمد بمن ای گل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.