لطف و قهرت به من سوخته جان هر دو یکی ست
دانه چون سوخت، بهاران و خزان هر دو یکی ست
تا تو مهجوری من خواسته ای، در کامم
تلخی دوری و شیرینی جان هر دو یکی ست
دل خراشانه لبم ناله عبث می سنجد
پلّه ی ناز تو و کوه گران هر دو یکی ست
با جگر تشنگی تیغ شکار اندازت
خون صید حرم و آب روان هر دو یکی ست
اشک گلگون نکند گر چمن آرایی من
چهره ی زرد من و برگ خزان هر دو یکی است
پیش شمشیر جفایی که سر تسلیمم
سختی جان من و سنگ فسان هر دو یکی ست
عمر اگر باخته ام نیست حزین افسوسم
در دیاری که منم سود و زیان هر دو یکی ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
راست گویید که این قصه و این نادره چیست
وانکه آبستنتان کرد بگویید که کیست
این چه بیشرمی و بیباکی و بیدادگریست
جای آنست که باید به شما بر بگریست
ای که در صورت خوب تو جمال معنیست
قبله روح از آن روی کنم کان اولیست
هرکرا قالب دل جان نپذیرفت از عشق
همچو تمثال بود، صورت او بی معنیست
ره نماینده همیشه بظلال عشق است
[...]
جامه خوش ببر از دست گدایان نکنم
که بدوزند بمن کیسه که این بزازیست
ای که از جهل مقید شده بر صورت
این صفت در روش اهل خرد بی معنیست
هر که شد واله صورت بهوای دل خود
هیچ گه ملتفت معرفت معنی نیست
هست طفلی که بتعلیم معلم ز کتاب
[...]
گریه گردیده گدازست فصیحی گله چیست
کشتی نوح شکستن هنر طوفان است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.