از داغ او سرم به گریبان آتش است
رگ در تنم چو شمع، رگ جان آتش است
پرورده در حمایت خود، شمع طور را
داغ دلم که چتر سلیمان آتش است
آویزهء کنار و بر طفل اشک باد
لخت دلم، که لعل بدخشان آتش است
خوش باش ای سپند ولی می توان گشود
داربم سینه ای که بیابان آتش است
در عشق نیست غیر دل بی قرار من
پروانه ای که دست وگریبان آتش است
گرد یتیمیش نبود جز غار دل
شکمکه گوهر جگرکان آتش است
در دست، صفحه را پر پروانه کن حزین
چون شمع، خامه ام گهرافشان آتش است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و دردناک شاعر است. او از آتش داغی صحبت میکند که در دل و وجودش وجود دارد و به نوعی نماد عشق و رنج است. شاعر به تشبیهاتی مثل شمع و پروانه اشاره میکند که نشاندهندهی سوز و اشتیاق اوست. همچنین، او به تنهایی و یتیموار بودن دلش نیز اشاره میکند و در نهایت، از خواستهاش برای بیان این احساسات از طریق شعر و هنر میگوید. در کل، این اثر بیانکنندهی آتش عشق و رنجی است که شاعر در دل دارد.
هوش مصنوعی: از داغی که در دل دارم، سرم به وضوح دچار آتش است. رگهای تنم مانند شمع در حال سوختناند و حیات من هم پر از آتش و احساسات آتشین است.
هوش مصنوعی: در زیر سایه حمایت خود پرورش یافتهام، اما داغی که در دل دارم مانند شعلهای است که زیر چتر سلیمان در حال سوختن است.
هوش مصنوعی: اشکم به خاطر دلبستگی و داغی که در دل دارم، همانند گوهری از بدخشان است که آتش درونم را شعلهور میکند.
هوش مصنوعی: خوشحال باش ای دل، اما میتوان در دل خود را بگشایم و احساسات را جاری سازم، حتی اگر درونی مانند یک بیابان سوزان و آتشین باشد.
هوش مصنوعی: عشق تنها برای دل مضطرب من است، مانند پروانهای که با شعلههای آتش درگیر است.
هوش مصنوعی: به جز غم و اندوه، یتیم بودن تو چیزی ندارد و در دل سرشته شده است که مانند جواهر، داغ و سوزان است.
هوش مصنوعی: در دستانت، کاغذ را پر از زیبایی و شور زندگی کن. من مانند شمعی هستم که با نوری درخشان میسوزم و روح کلامم مانند آتش میتابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از لعل آتشین تو دل کان آتش است
زان لعل سوخته ست دل و جان آتش است
بشکن بتان آزر ازان رو خلیل وار
کان روی تو نه روی گلستان آتش است
سرگشته عاشق از تو، بگو، گوی چون برد
[...]
از اشگ گرم چشم ترم کان آتش است
وین موجهای خون گل طوفان آتش است
آهم شرر فشان شده یاران حذر کنید
کاین آه در تراوش باران آتش است
اشگی که میرسد ز درونم به چشم تر
[...]
تا روی دل فروز تو بستان آتش است
دل نغمه سنج گلستان آتش است
یارب چه آتشی تو که چندین هزار داغ
از شعله ی جمال تو در جان آتش است
گر مست حیرتیم ز روی تو دور نیست
[...]
اشکم ز سوز سینه چو عمان آتش است
دریای شعله مایه باران آتش است
هر دم به جانبی ز دلم شعله سر زند
یاران در این خرابه مگر کان آتش است
شب هر نفس که بی تو کشیدم چنان نمود
[...]
داغ دلم گلی ز گلستان آتش است
شور محبتم نمک خوان آتش است
هان ای فرشته بر سر خاک شهید عشق
ننهی قدم دلیر، که طوفان آتش است
منعم مکن ز ناله که این خون گرفته دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.