نهفته ام به خموشی خیال روی تو را
مباد کز نفسم بشنوند بوی تو را
ز سنگ محتسب شهر غم مخور ساقی
سپرده ایم به پیر مغان سبوی تو را
اگر غلط نکنم حرف ما و من غلط است
شنیده ام ز لب خویش گفتگوی تو را
شده ست شیفته بلبل به باغ و حور به خلد
ندیده اند گلستان رنگ و بوی تو را
اگر به دامن وصل تو دست ما نرسد
کشیده ایم در آغوش، آرزوی تو را
چه خوش بود که نماید به ما دلت را گرم
محبتی که به ما گرم ساخت، خوی تو را
شود ز باختن رنگم آتشین، لعلت
چه نازکیست عتاب بهانه جوی تو را!
به طور عشق حزین ، آستین فشان گردد
کلیم اگر شنود، طرز های و هوی تو را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر درباره عشق و آرزوهایش سخن میگوید. او به زیبایی و دلنشینی معشوق اشاره دارد و از احساسات عمیق و ناراحتیهای ناشی از دوری از او سخن میگوید. شعر پر از نمادها و تصاویر طبیعی است که احساس شیدایی و اشتیاق را به تصویر میکشد. شاعر از طریق بیان احساساتش نسبت به معشوق، به نوعی از درد و رنج ناشی از عشق نیز اشاره میکند و آرزو دارد که معشوق محبتش را به او نشان دهد. در نهایت، شاعر به عشق و اشتیاقش از طریق تصاویر زیبا و احساسی میپردازد.
هوش مصنوعی: در دل خود به عشق تو پنهان هستم و دوست دارم که یاد تو در سکوت باقی بماند، مبادا که نفس من بوی تو را افشا کند.
هوش مصنوعی: از مشکلات و غمهای حاصل از رفتار محتسب در شهر نترس، ای ساقی! چرا که瓶 تو را به دست پیر مغان سپردهایم.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که گفتگویمان درباره «ما» و «من» نادرست است؛ چون از خودت شنیدهام که درباره این موضوع صحبت میکردی.
هوش مصنوعی: بلبل به زیباییهای باغ و حور به نعمتهای بهشت مشتاق شدهاند، اما هیچکدام رنگ و بوی گلستان تو را ندیدهاند.
هوش مصنوعی: اگر به وصال تو نتوانیم دست یابیم، در آغوش خود آرزوی تو را در نظر خواهیم داشت.
هوش مصنوعی: چه خوب بود دلت را با محبتی که به ما نشان دادی، گرم کنی و خوی خود را به ما نشان دهی.
هوش مصنوعی: وقتی که از دست دادن رنگم باعث میشود آتشین شود، نرمی و لطافت تو چه دلیلی بر این همه ناز و عتاب دارد!
هوش مصنوعی: اگر کلیم (موسى) صدای شیوا و زیباى تو را بشنود، به حالت عشق غمگین، آستینش را برزده میکند و به شوق و تحیر میافتد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
چه داد شکر دهم شوق آرزوی تو را
طواف اگر نکند قبله گاه کوی تو را
غبار عنبر خاکسترم سفیده صبح
طراوت شب من کرده عشق بوی تو را
اشک من پرورده گلزار سر کوی تو را
[...]
به حیرت آینه پرداختند روی تو را
زدند شانه ز دلهای چاک موی تو را
چه آفتی تو که از شوخیت زبان شرار
بهکام سنگ برد شکوههای خوی تو را
زخار هر مژه صد رنگ موج گل جوشد
[...]
کسی که گفت به گل نسبتی است روی تو را
فُزود قدر گل و بُرد آبروی تو را
از آن به هر چمنی جستوجو کنیم تو را
که تا مگر ز گلی بشنویم بوی تو را
بِهِل که شیخ به طاعت خَرَد بهشت که ما
[...]
چه خونبها به از این کشتگان کوی تو را
که بنگرند به محشر، دوباره روی تو را
تمام، گمشدگان ره توئیم و کنیم
به هر طریق که باشیم، جستجوی تو را
دم مسیح که گویند روح پرور بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.