گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حزین لاهیجی

هزار رنگ گل داغ در کنار من است

جنون کجاست که جوش سیه بهار من است؟

ز خاک سوختهٔ خویش، دامن افشانی

کمینه سرکشی سرو پایدار من است

ز رشحهٔ قلمم زنده می شود دل و جان

زلال چشمه حیوان به جویبار من است

به خصم، عرصهٔ دعوی نمی دهد سخنم

که خامه در کف اندیشه، ذوالفقار من است

ز جا نخاسته بیجا، غبار هستی من

به جلوه در دل این گرد، شهسوار من است

ز خال کنج لبی رفته صبر و آرامم

سپند آتش غم جان بی قرار من است

حزین اگر به درازی کشد سخن چه کنم؟

سیاه مستی کلک سخن گزار من است

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

همام تبریزی

شب دراز که مانند زلف یار من است

چو زلف یار به دست است، کار کار من است

ز روزگار همین یک دم است حاصل من

که کارساز دلم یارِ سازگار من است

نخواهم آخرِ این شب ولی چه شاید کرد

[...]

حکیم نزاری

اگر عنایت غم نیستی که یار من است

که را غم من و اندوه بیشمار من است

غم تو یک نفس از من نمی شود غایب

هم اوست در همه عالم که یارغار من است

مرا نه یار و نه اغیار جز تو یاری نیست

[...]

امیرخسرو دهلوی

ز آنگهی که دل من به سوی یار من است

زهی دراز که شبهای انتظار من است

ز من نماند نشان و دلم به زلف تو ماند

به گوش داری، جانا، که یادگار من است

مگر تو خود کنی این لطف، ورنه می دانم

[...]

میرزا حبیب خراسانی

شکسته زلف یکی ترک مست یار منست

که آرمیده چو جان سخت در کنار من است

بهر چه امر کند من باختیار ویم

بهر چه حکم کنم او باختیار من است

شبی که دیرتر آیم بخانه از بازار

[...]

عارف قزوینی

مگر چسان نکنم گریه گریه کار من است

کسیکه باعث اینکار گشته یار من است

متاع گریه ببازار عشق رایج و اشک

برای آبرو و قدر و اعتبار من است

شده است کور ز دست دل جنایتکار

[...]