گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حزین لاهیجی

مکن دشوار از تن پروری آزادی جان را

چه محکم می کنی چون ابلهان دیوار زندان را؟

دیار عشق را نازم که طفلان هوسناکش

چو پستان می مکند از ذوق، خون آلوده پیکان را

گریبانی چو صبحم نیست تا از شرم رسوایی

ز بی دردان بپوشد سینه ام، زخم نمایان را

ز دل بیش است با معشوق ربط دیده عاشق

که چشم آگاه کرد از بوی یوسف، پیر کنعان را

پی جولانگه خورشید، پهنای فلک باید

نسازد عشق مسکن، سینه های تنگ میدان را

تو در بتخانه اندیشه دینی، نمی دانی

که عارف کعبه می داند، دل گبر و مسلمان را

حزین ، از جویبار تیغ او تا حشر ممنونم

به خون آلوده چون گل، دامن پاک شهیدان را

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

قطران تبریزی

چو بگشاید نگار من دو بادام و دو مرجان را

بدین نازان کند دل را بدان رنجان کند جان را

من و جانان به جان و دل فرو بستیم بازاری

که جانان دل مرا داده است من جان داده جانان را

چو نار کفته دارم دل بنار تفته آگنده

[...]

امیر معزی

چو عاشق شد دل و جانم رخ و زلفین جانان را

دل و جان را خطرنبود دل این را باد و جان آن‌را

من‌ از جانان دل و دین را به حیلت چون نگه دارم

که ایزد بر دل و جانم مسلط‌ کرد جانان را

نگارینی که چون بینی لب و دندان شیرینش

[...]

اثیر اخسیکتی

زهی سر بر خط فرمان تو افلاک و ارکان را

چوچابک دست معماری است لطفت عالم جان را

ز ابر طبع لولوء بخش و باد لطف تو بوده

بروز مفلسی بنشانده ی دریا و عمان را

تو کوه گوهری در ذات و من هرگز ندانستم

[...]

مولانا

رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را

فروبرید ساعدها برای خوب کنعان را

چو آمد جان جان جان نشاید برد نام جان

به پیشش جان چه کار آید مگر از بهر قربان را

بدم بی‌عشق گمراهی درآمد عشق ناگاهی

[...]

امیرخسرو دهلوی

گه از می تلخ می‌کن آن دو لعل شکرافشان را

که تا هر کس به گستاخی نبیند آن گلستان را

کنم دعوی عشق یار و آنگه زو وفا جویم

زهی عشق ار به رشوت دوست خواهم داشتن آن را

بران تا زودتر زان شعله خاکستر شود جانم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی