پس از ما تیرهروزان روزگاری میشود پیدا
قفای هر خزان، آخر بهاری میشود پیدا
مکش ای طور با افسردهحالان گردن دعوی
که در خاکستر ما هم شراری میشود پیدا
سرت گردم، دل آشفته ما را چه میکاوی؟
درین گنجینه، داغ بیشماری میشود پیدا
پس از فرهاد باید قدر این جانسخت دانستن
که بعد از روزگاری، مردِ کاری میشود پیدا
ز هر تنپروری جانبازی ما برنمیآید
به عمری از حریفان، خونقماری میشود پیدا
چنین گر، گریهٔ مستانه را خواهم فرو خوردن
مرا از هر بُنِ مو، چشمهساری میشود پیدا
من خونینجگر از بس که با خود داغ او بردم
کنی هرجا به خاکم، لالهزاری میشود پیدا
به استغنا چنین مگذر ز من ای برق سنگیندل
مرا در آشیان هم مشت خاری میشود پیدا
به هر بزمی که از صهبای غم ساغر به کف گیرم
ز مژگانِ ترم سرمایهداری میشود پیدا
فراموشم نخواهد کرد آن سرو روان امّا
بهار رفته بعد از انتظاری میشود پیدا
حزین ار خویشتن را از میان گمگشته انگاری
در این دریای بیپایان، کناری میشود پیدا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هزاران همچو بلبل هر بهاری می شود پیدا
نواسنجی چو من در روزگاری می شود پیدا
گرفتم سهل سوز عشق را اول، ندانستم
که صد دریای آتش از شراری می شود پیدا
تو از سوز جگر پیمانه ای چون لاله پیدا کن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.