آلودهای به خون من جان نثار دست
کارم تمام تا نکنی بر مدار دست
باید نوازشی دل بی طاقت مرا
گاهی بکش به سلسلهٔ تابدار دست
در شهر شهره ام به تن خسته چون هلال
گیرد مرا مگر مدد شهریار دست
شیر خدا علیّ ولی کز حمایتش
دزدد به خویش، حادثهٔ روزگار دست
گر جویبار عاطفتش موج زن شود
هرگز به پنبه زار نیابد شرار دست
شیرازهٔ ولایش اگر در میان نبود
با هم ندادی این نه و هفت و چهار دست
یک نقش پاست در قدمش، نازد از چه رو؟
عزمش پی گشودن این نه حصار دست
خورشید بر دمد ز بُن ناخنِ هلال
گیرد اگر به پیش کَفَش ز افتقار دست
بخشد اگر عنایت او خلعت بقا
هرگز نمی شود به گریبان دچار دست
گر ناورد به ذیل تولّایش اعتصام
درکارگاه صنع نیاید به کار دست
صیت ورع دهد چو به عالم مهابتش
خشکد چو شانه در شکن زلف یار دست
گردد چو موج زن کف دریا عطای او
بر سر زند ز پنجهٔ مرجان، بحار دست
گر دست قدرتش ننهد پای در میان
ترکیب را به هم ندهد پود و تار دست
مدحش اگر نه چهره طراز سخن شود
معنی کشد ز خامه ی صورت نگار دست
شد یار، دست و بازوی خیبرگشای او
روزی که جمله را شده بودی ز کار دست
ای مدّعی بگو، ز حریفان دگر کِه بود
تا بر زند به معرکهٔ گیر و دار دست؟
بی حاصلی که از کرمش فیض یاب نیست
چون بید، شسته نخل حیاتش ز بار دست
نرگس ز جام مهرش اگر رشحه ای کشد
مالد به چشم خویش ز خواب و خمار دست
شاها منم که برده به نیروی مدحتت
گلبانگ خوشنوایی من از هزار دست
خون دل است، ز آتش غم پختگی گرفت
نظمم،که برده است ز مشک تار دست
بر فرقِ فَرقَدان نهم از اقتدار پای
تا بسته ام به درگه تو بنده وار دست
در موکبم پیاده رود روح بوفراس
شد بر کمیت خامه مرا تا سوار دست
مانی کجاست این من و این کلک و این مصاف؟
یازیده است خامهٔ صنعت نگار دست
آنجا که فکرتم شکند گوشه نقاب
حورا نهد ز خجلت من بر عذار دست
در بحر این قصیده بسی غوطه زد کمال
امّا ندادش این گهر شاهوار دست
سلمان بسی به چشمهٔ فکرت فشرد پای
امّا نیافت بر سخن آبدار دست
داو نخست زد قلمم در سخن، دوشش
بردم درین قمار ز یاران سه چار دست
کمتر نگار کلک مرا پای مزد نیست
صد بار بوسه گر دهدم روزگار دست
آید سبک، به کفهٔ میزان قدرتش
کلکم زند چو برکمرکوهسار دست
رنجیده است خامه کنون از دم حسود
از یک نسیم، رعشه دهد بر چنار دست
تا کی خورم به سر، چو قلم، تیغ حادثات
باید کشید ازین هنر پایدار دست
با تیغ مصرعم، چه کند طعن مدعی؟
غافل که می دهد به دم ذوالفقار دست
مدحش کجا وکوتهی پایه ات حزین
در زن به ذیل عاطفت اختصار دست
با صد جهان امیدگشوده ست از نیاز
هر مصرعم ز قافیه، بر کردگار دست
طالع ضعیف اگر بود، امّید من قویست
خالی نمی زنم من امّیدوار دست
دست حمایت تو شها بر جهان رساست
کوته نسازی از سر این خاکسار دست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مدح و ستایش علی (ع) و جایگاه والای او در زندگی انسانها میپردازد. شاعر با استفاده از زبان ادبی غنی و تشبیهات زیبا، به بیان احساسات عمیق خود نسبت به حمایت و محبت امام علی (ع) و تاثیر او در زندگی افراد میپردازد. او به بینیازی از دنیای مادی و قدرتهای ظاهری اشاره میکند و بر ارزشهای انسانی و معنوی تأکید میکند. در کل، شاعر برای نشان دادن عظمت شخصیت علی (ع) و نقش او در هدایت بشر، از تصاویری زیبا و سمبولیک استفاده کرده و آرزو دارد که همگان از برکات و امداد او بهرهمند شوند.
هوش مصنوعی: اگر به خون من آلودی، باید جانم را نثار کنی؛ من همه چیزم را فدای این می کنم تا تو به خواستهات نرسی.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات باید با یک نوازش، دل ناآرام و بیتاب من را آرام کنی و دستت را به آرامی بر روی آن بکشانی.
هوش مصنوعی: در این شهر همه مرا میشناسند، اما به خاطر حال خرابم و خستگیام، هیچ کمکی نمیکنم مگر آنکه شهریار دست یاری به من دراز کند.
هوش مصنوعی: علی، شیر خدا، ولی و سرپرست است که اگر کسی بخواهد به خود او ظلم کند، حوادث زمانه در دست اوست و او میتواند از خود دفاع کند.
هوش مصنوعی: اگر جریان محبت او به شدت وخروج کند، هرگز به آتش پنبه زار نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: اگر در میان ولایت، پیوند و انسجامی وجود نداشت، هرگز این نه، این هفت و این چهار دست به هم نمیرسیدند.
هوش مصنوعی: نقشی که بر زمین پای او افتاده، به چه دلیلی اینقدر زیبایی و ناز دارد؟ او قصد دارد این محدودیتها را بشکند و به جلو برود.
هوش مصنوعی: اگر خورشید از لبهی هلالی در حال طلوع کند، در این صورت دستش را از روی تمامی افتادگیها و کمبودها به جلو میآورد.
هوش مصنوعی: اگر لطف و محبت او به کسی برسد و او را جاودان کند، هرگز دچار مشکلات و عذابها نخواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر به سایه حمایت او پناه نبرم، در کارگاه خلقت هیچ چیز به دست نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: وقتی که به پرهیزکاری و تقوای انسان سخن میگویند، مانند این است که در مقابل زیبایی و جذابیت معشوق دچار تردید و حیرانی میشود، همانطور که شانه در مواجهه با موهای پر پیچ و تاب یار به سختی و خشکیدگی میرسد.
هوش مصنوعی: وقتی که موج دریا برمیخیزد و کفهایش را به سمت بالا میزند، نعمتهای او به مانند دستهایی که از مرجان ساخته شدهاند، بر سر ما降 میریزد.
هوش مصنوعی: اگر قدرت او به میدان نیاید، نمیتواند ترکیبها را ایجاد کند و رشتهها و تارهای مختلف در هم نخواهد آمیخت.
هوش مصنوعی: اگر زیبایی چهرهاش به وصف درآید، هنر کلام قادر است تا از قلمی که تصویرش را ترسیم میکند، معنی بگیرد.
هوش مصنوعی: روز روزی که تو همگی از کار و تلاش خسته و ناامید بودید، او به میدان آمد و دست و بازوی قهرمانان را به یاری گرفت تا بار دیگر قدرت و شجاعت را در میدان نشان دهد.
هوش مصنوعی: ای مدّعی، بگو که چه کسی غیر از حریفان دیگر میتواند در میدان نبرد دستت را بگیرد و تو را یاری کند؟
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که فردی که از رحمت و لطف خدا بهرهمند نمیشود، مانند درختی است که بیبار و بیثمر است. این شخص مانند بیدی است که در زندگیاش نشانهای از باروری و حیات ندارد و به دلیل نداشتن فیض و برکت، زندگیاش خالی از ارزش و نتیجه است.
هوش مصنوعی: اگر نرگس، بواسطهی عشقش، ذرهای از زیباییاش را به نمایش بگذارد، تمامی خواب و بیخبریها به یکباره از چشمان او میروبند.
هوش مصنوعی: من آن کسی هستم که به خاطر تعریف و تمجید تو، صدای زیبای مرا با هزاران دست به گوش همه میرساند.
هوش مصنوعی: دل من از درد و سوختگی ناشی از غم به خون تبدیل شده است، آنقدر که زیباییهای زندگی را تحت تاثیر قرار داده و شادابی و طراوت آن را گرفته است. به طوری که به دوری از خوشبختی و زیباییها دچار شدهام.
هوش مصنوعی: من بر بالای فرق سر تو از قدرت ایستادهام و به خاطر تو به درگاهت چنان بندهای که پایم به زنجیر بسته شده، دست یازیدهام.
هوش مصنوعی: در مراسم من، روح بوفراس به صورت پیاده حرکت کرد و بر روی کاغذ من تأثیر گذاشت تا این که من سوار شدم و آمادهام.
هوش مصنوعی: مانا کجایی که من اینجا هستم با این قلم و این نبرد؟ انگار قلم هنرمند به کار افتاده است.
هوش مصنوعی: در جایی که افکار و خیالات من زیر فشار قرار میگیرند، حوری به نشانه شرمندگی من، دستش را بر روی صورتش میگذارد.
هوش مصنوعی: در دل این شعر غمهای بسیاری نهفته است، ولی کمال نتوانست این الماس گرانبهاتر را به دست آورد.
هوش مصنوعی: سلمان بارها به چشمهٔ فکر خود پا گذاشت، اما نتوانست به گفتاری شیرین و دلنشین دست یابد.
هوش مصنوعی: من در آغاز کار، با قلم خود سخن را آغاز کردم و در ادامه، در این بازی که با دوستانم دارم، دوش مرا به چالش کشیدند و در این رقابت، تنها سه یا چهار نفر از یارانم وجود دارند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زیبایی معشوقهام ارزش بیشتری از هر پاداش مادی دارد و حتی اگر صد بار او را ببوسم، باز هم نمیتوانم آنچه را که او برای من به ارمغان میآورد با چیز دیگری مقایسه کنم. یعنی عشق و زیبایی او به حدی برای من ارزشمند است که هیچ چیزی نمیتواند جایگزین آن شود.
هوش مصنوعی: قدرت او به قدری زیاد است که همه را به راحتی تحت تأثیر قرار میدهد، مانند اینکه اگر بر دکمهای فشار داده شود، همه چیز به حرکت در میآید.
هوش مصنوعی: خامه از حسادت و بدخواهی دیگران رنجیده خاطر شده است و بهواسطه یک نسیم، بر شاخههای چنار لرزشی به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: تا کی باید مانند قلم بر سرم زخم خورم؟ باید از این هنر جاودانه، تیغ مشکلات را بدرم.
هوش مصنوعی: با شمشیرم، چه کار میتواند کرد زخم زبان بدگویان؟ غافل از اینکه به دمی که به شمشیر معروف است، دست خواهد داد.
هوش مصنوعی: ستایش او را کجا و از سطح پایین تو چه بگویم، حزین، پس در زیر سایه محبتش به اختصار صحبت کن.
هوش مصنوعی: از شدت نیاز، امیدها به وسعت دنیا گشوده شده است و هر شعر من به درگاه خداوندی دست دراز کرده است.
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت ضعیفی داشته باشم، اما امید من قوی است. من دست از امیدواری نمیکشم.
هوش مصنوعی: دست حمایت تو ای بزرگوار، بر کل جهان اثرگذار است. تو نباید دستبرداری از حمایت این بندۀ درمانده.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بگشاد عشق روی تو چون روزگار دست
دست غمت ببست مرا استوار دست
در پای محنت تو از آن دست می زنم
تا برنگیری از سر من دل افکار دست
پیش لبت به کدیه یک بوسه هر شبی
[...]
ایدل مده ببند سر زلف یار دست
مارست زلف یار مبر سوی مار دست
بر عهد دلبران نتوان استوار بود
ایدل بعهدشان ندهی زینهار دست
دارم بدست بوس وی امیدها و لیک
[...]
دوشم گرفت از سر مستی نگار دست
گفتم مدار زحمت و از من بدار دست
گفتا چرا ملول شدی از گرفت من
گفتم از این سبب که ندارم به یار دست
عهدی کنیم تازه که در عهد عشق او
[...]
از بس نهاده ام به دل داغدار دست
گشته است داغدار مرا لاله وار دست
ای ساقیی که توبه ما را شکسته ای
زنهار از شکسته نوازی مدار دست
ریزند می چو شیشه مگر در گلوی من
[...]
خوش در نگار بسته دگر نوبهارست
گل رنگ کرده باز به خون هزار دست
آب از نگار رنگ برد وین عجب که گل
از آب ابر بسته چنین در نگار دست
از حرص چیدن گل شاید که در چمن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.