چه گویمت که دلم از جدائیت چون است
دلم جدا ز تو دل نیست قطرهٔ خون است
تو کردهای دل من خون و تا ز غصه کنی
دوباره خون به دلم پرسیم دلت چون است
نه زلف و خال و رخ لیلی، آن دگر چیز است
که آفت دل و صبر و قرار مجنون است
ز مور کمترم و میکشم به قوت عشق
به دوش باری، کز حد پیل افزون است
ز من بریدی اگر مهر بیسبب دانم
که این نه کار تو این کار ، کار گردون است
اگر به قامت موزون کشد دل هاتف
نه جرم او که تقاضای طبع موزون است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به غم و درد جدایی از معشوق میپردازد و ابراز میکند که دلش از جدایی او به شدت در رنج است. او دل خود را به قطرهای خون تشبیه میکند که درد جدایی را تحمل میکند. همچنین، اشاره میکند که زیباییهای ظاهری معشوق نمیتواند غم و اندوه او را تسکین دهد و عشق او را به شدت تحت فشار قرار داده است. شاعر در نهایت میگوید که اگر از او جدا شدهای، این نه به دلیل اراده خود او، بلکه به خاطر تقدیر و سرنوشت است.
هوش مصنوعی: میخواهم به تو بگویم که دل من از دوری تو چه حالی دارد. دل من که از تو جدا شده، دیگر دل نیست؛ گویا فقط یک قطره خون است.
هوش مصنوعی: دل من را به درد آوردهای و از شدت غصه دوباره منتظر هستی که دلم را بشکنی. حالا میپرسم حالت چطور است؟
هوش مصنوعی: این شعر میگوید که زیباییهایی مانند زلف و خال و چهره لیلی مهم نیستند، بلکه چیزی دیگر وجود دارد که باعث میشود دل مجنون آشفته و بیقرار شود.
هوش مصنوعی: من از مورچه هم کوچکترم، اما به خاطر عشق بار سنگینی را بر دوش میکشم که از بار فیل هم سنگینتر است.
هوش مصنوعی: اگر به یکباره از من جدا شدی، اگر عشق بیدلیلی به من را کنار گذاشتی، میدانم که این رفتار تو نیست، بلکه این تقدیر و سرنوشت است که اینگونه عمل کرده است.
هوش مصنوعی: اگر دلی به زیبایی و تناسب خاصی جذب شود، نباید این را به حساب گناه او گذاشت؛ بلکه این خواسته طبیعی انسان است که زیبایی را طلب کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز من مپرس که در دست او دلت چون است
ازو بپرس که انگشتهاش در خون است
وگر حدیث کنم تندرست را چه خبر
که اندرون جراحت رسیدگان چون است
به حسن طلعت لیلی نگاه مینکند
[...]
فراق روی تو از شرح و بسط، بیرون است
زما مپرس، که حال درون دل، چون است
به خون نوشتهام، این نامه را که خواهی خواند
اگر چه دود درونم، نشسته در خون است
نکرد آتش شوق درون قلم ظاهر
[...]
مرا که ساغر چشم از غم تو پر خون است
چه جای ساقی و جام و شراب گلگون است
حکایت تو به تفسیر شرح نتوان کرد
که جور و محنت خوبان ز وصف بیرون است
به لب رسید مرا از غم تو جان هرگز
[...]
چمن ز طلعت گل خرم و همایون است
که همچو دولت شه سرور روزافزون است
ز گریه مَردُمِ چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حالِ مَردُمان چون است
به یادِ لعلِ تو و چشمِ مستِ میگونت
ز جامِ غم، می لعلی که میخورم خون است
ز مشرقِ سرِ کو آفتابِ طلعتِ تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.