کیانوش پدرود در ۱۲ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۱، ساعت ۱۳:۴۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷:
به نظر می رسد که در بیت دوم به جای "فروشد" باید "فرو شد" استفاده شود. زیرا منظور شاعر غرقه شدن در عشق جان در عشق می شود. در این حالت معلوم نیست که چه کسی قصد فروش چه چیزی را دارد.
حامد یعقوبی در ۱۲ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۱، ساعت ۱۲:۳۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴:
فکر میکنم این بیت اینجوری درست باشه!همسر لوط که خاندان نبوت نداره!
با بدان یار گشت فرزند نوح
خاندان نبوتش گم شد
حامد یعقوبی در ۱۲ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۱، ساعت ۱۲:۲۹ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۸ - حکایت در معنی شفقت:
1.کوچک که بودیم بعضی شعر ها را جور دیگر برایمان می خواندند. مثلاً:
یکی از بزرگان اهل تمیز
شد از بوی روغن نباتی مریض
(البته متاسفانه)
مهدی در ۱۲ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۱، ساعت ۰۵:۲۹ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد سوم » ماجرای نیمشب:
جناب هاشمی، «نیم» و «نیمه» از نظر عروضی یکسان و هر دو معادل یک هجای کشیده هستند.
ناشناس در ۱۲ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۱، ساعت ۰۰:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:
بعضی از ابیات با نسخ قدیمی مغایرت دارد فی المثال در بیت ششم میفرماید : فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم ور بگویند روا نیست بگوییم رواست یا در بیت آخر به جای چه نه قرار میگیرد
بابک در ۱۲ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۱، ساعت ۱۱:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹:
برای دوستان کاظم کمالی,و حجت,
"توانگرا دل درویش خود به دست آور که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند"
یعنی: ای تویی که در جهان مادّی توانگر, صاحب قدر, و قدرت هستی به جهان تکیه مکن که این جهان و هر چه در أن هست از جمله "مخزن زر و گنج درم" (مخزن زر= انبارٖطلا,گنجینه طلا. درم=درهم سکه نقره اسلامی ) ناپایدار و در گذر است پس دل خود را که درویش است و به جهان مادّی تعلق نمیپذرد را پیدا کن تا راهگشای تو شود.
مقصودخواجه از توانگرفقط شخص ثروتمند و یا قدرتمند نیست, بلکه توانگردر اینجا یک کنایه است و روی سخن او با شنونده ای است که دارای هرگونه توانی است, توان راه رفتن, توان فکر کردن, توان آب خوردن...... و چون شخص صاحب این توانایهاست پس توانگر است و میتواند توان خود را به جای دنبال کردن مادّّیات در جهان مادّی, به سوی پیدا کردن دل خویش که طبیعتش درویش صفتی و تعلق ناپذیری به جهان گذران است به کار گیرد.
"بدین رواق زبرجد نوشته اند به زر که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند "
رواق=سقف, سایه بان, زبرجد= سنگی گرانبها, زمّرد که گاهی به زردی میزند, اهل کرم= آنها که کریمند,وجودشان همه صافیست, جوانمردان. کریمان, پاکان, صافان.
رواق زبرجد کنایه است از جهان, مثل گنبد مینا, طاق گردان,چرخ گردون و.....
معنی: بر سقف زمرّد گونه جهان نوشته اند با طلا, که فقط خوبی و نیکی ابدی است که چه در جهان و چه بعد از اضمحلال آن باقی میماند. دیگر چیزها در جهان وخود جهان زود گذر و رو به فنا هستند و ابدی (باقی) نیستند.
هزاره در ۱۲ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۱، ساعت ۱۰:۵۹ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۹۶:
با سلام طبق باور پژوهشگران آیین اهل حق، باباطاهر به عنوان یکی از پیران و بزرگان این مسلک به شمار می رود. به شاهنامه حقیقت اثر نعمت الله جیحون آبادی و کتاب اهل حق پیران و مشاهیر نوشته صدیق صفی زاده می توانید مراجعه کنید.
بزرگمهر در ۱۲ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۱، ساعت ۱۰:۱۹ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷:
ب-3 چون که ز من /صحیح است/ دیوان چاپ نگاه 1373
ناشناس در ۱۲ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۱، ساعت ۰۹:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:
!بنی آدم اعضای یک ....ند
نوشته ی: ح . م . رهگشا
بالاخره نفهمیدیم که سعدی "یکدیگر" یا "یک پیکر" گفته است! یکدیگر معنائی جهان شمول دارد و با ترکیب "بنی آدم" به معنای تمام انسانهای جهان، سازگارتر است. تغییر دادن و اصلاح کلمات و عبارات، در اشعارو متون بازمانده از گذشته - که خیلی ضرورت دارد - نباید وابسته به سلیقه ی افراد باشد، چون هرج و مرج ادبی پیش خواهد آورد. نظارت بر ادب وهنر شاعری و نویسندگی وظیفه ی فرهنگستان ادب است که معمولا اعضای آن باید اساتید برجسته، ادیبان متبحر و نخبگان دقیق النظر از تمام محدوده ی کشور باشند تا جزئیات آداب، رسوم، فولکلورها، ضرب المثلها، اصطلاحات رایج و باورهای مردمی، درگوشه و کنار کشور را بشناسند و بر مبنای شناخت کلی خود، به اصلاح مغایرات ادب و آثارادبی بپردازند.
ما در روزگاری زندگی میکنیم که خلاف گذشته، هرروز با پدیده ها، آلات و ادوات صنعتی، اسامی و اصطلاحات تازه و تئوریهای جدید دانشمندان و، و، و، روبرو هستیم و به ثبت و ضبط آنها در فرهنگستان و لغتنامه نیاز وافر داریم. کلماتی چون اینترنت، آنلاین، وبسایت و اصطلاحات دیگرکامپیوتری و خدماتی که سخت مورد نیاز جهان امروز هستند، باید در مدارک لغوی فارسی نیز گنجانده شوند. چون جزء فرهنگ ما شده اند.
در دیکشنری آکسفورد چاپ 1999 لغت ترکیبی تئوری "بیگ بنگ" که بسیار تازه و نودرآمده و مربوط به سالهای آخر قرن بیستم است، بی درنگ وارد و ضبط شده و در معنای آن نوشته اند : انفجاری است که برخی از دانشمندان، آنرا سبب آفرینش کائنات میدانند.
از جهت دیگر با گذشت زمان، در خواندن و نوشتن کلمات، دگرگونیهائی حاصل شده است که از قرائت متون و اشعار، معنای درست عبارات استنباط نمیشود. حرکات، صداها، اعراب، نقطه ها در زیر و روی حروف و علائم انشائی تشدید، تنوین وغیره - خلاف خطوط لاتینی - در جوف کلمات نیستند و میتوانند در جابجا شدن و زیر یا روی حروف قرار گرفتن، معانی را تغییر دهند.
چند روز پیش به قطعه آوازی از موسیقی اصیل ایران گوش میکردم که درآن غزل دلنشین سعدی با مطلع زیر خوانده میشد:
"دوش دور از رویت ای جان، جانم از غم تاب داشت + ابر چشمم بر رخ از سودای دل، سیلاب داشت"
در همان حال که سخت شیفته ی شنیدن آواز و موسیقی دل انگیز آن بودم، قرائت یکی از ابیات غزل را - با شناختی که از سلیقه ی سعدی در بیان مضامین شعری او داریم - مغایر یافتم.
"دیده ام میجست گفتندم نبینی روی دوست + عاقبت معلوم کردم کاندر او سیماب داشت"
خواننده ی محترم، استاد مسلم آواز ایران که درانتخاب شعر آواز خود، بسیار کنجکاو است، حرف جیم از فعل (میجست) را مضموم و فعل (نبینی) را همچنان که دیده بود بصورت منفی ادا میکرد.
سیماب در لغتنامه ی دهخدا، فرهنگ فارسی معین و برهان قاطع، بمعنای جیوه ضبط شده است. جیوه فلز مایع، لغزنده، فرار و جهنده ای است که در کیمیاگری و ساختن اکسیر از آن استفاده میکرده اند. استاد سخن سعدی در این بیت، کلمه ی سیماب را بمعنای اشک سیمابگونه و جهنده آورده است. با اینهمه دو مصراع بیت را نامرتبط باهم و نامفهوم میدیدم. سعدی و ابیات بیمعنی؟؟ محال است!! اگر انسان به قبول سخنان نامعقول عادت کند، نامعقولی و بی منطقی در جهان بیداد خواهد کرد!
به کلیات سعدی که خود در اختیار دارم یا از دیگران در دسترسم قرار دارد، به نسخه ی زنده یاد استاد محمد علی فروغی و دیگر نسخ مراجعه کردم. متاسفانه ابیات دیگر غزل را نیز مخدوش یافتم. فکر میکردم اگر کسی معنای ابیات این غزل را ازمن بپرسد، چه خواهم گفت؟
اخیرا کسی یا کسانی هوشمند و آگاه، یک وبسایت بسیارارزنده از آثاررایج و تصویر شاعران و نویسندگان قدیم و معاصر ایران، ترتیب داده اند که بسیار مفید و کارساز است. گنجینه ای از اشعارومتون ادبی است که اگر بر روی تصویرهرشاعریا نویسنده کلیک کنیم، تمام آثار او را پیش چشم خواهیم داشت. خدمتی بزرگ به ادب ایران کرده اند. آن فرهنگستان ادب که منظور من است، میتواند نسخه ی کامل همین وبسایت باشد!
بااستفاده ازاین سایت ارزشمند، دفتر غزلیات سعدی را گشودم، غزل منظور خود را پیدا کردم و با دقت خواندم. غزل شماره ی 130 ازدفتر غزلیات سعدی. گرد آورندگان محترم وبسایت، درحاشیه ی هرغزل، به اظهارنظرها و پرسشهای مراجعان نیز پاسخ میگویند. مراجعان درتمام ابیات غزل بتفاوت نظرداده اند. یکی از آنان به قرائت درست بیت مورد اشکال من، اشاره ای استادانه دارد که مرا نیز بدرستی هدایت کرد.
درمردم شهرها و شهرستانهائی که به شیراز، زادگاه حضرت سعدی نزدیکترند، این باور همگانی هست که اگر چشم یا پلک کسی خلجان و پرش کند یا دیده اش بجهد، مسافر عزیزی براو وارد خواهد شد. روی دوست و محبوب خود را خواهد دید. پس فعل (میجست ) به فتح جیم و فعل مثبت (ببینی) در این بیت، صحیح است و معنای بیت چنین: "خلجان و جهش چشم داشتم. گفتند به وصال یار خواهم رسید. اما دیده برمن معلوم داشت که آنچه براو رفته است نه خلجان و پرش که فشار اشک لغزان انتظار و آرزوی وصال یار بوده است."
در بیت تخلص، آخرین بیت غزل نیز باید توجه داشت که اگر در مصراع دوم، به جای کلمه ی (اندکی) "ازیکی" بنویسیم، بیت دارای معنی در خور شعر شیخ اجل خواهد بود:
"سعدی این ره مشکل افتاده ست در دریای عشق + کاول آخر در صبوری از یکی پایاب داشت"
>>> (( در مسیرعشق گام نهادن، با مشکلات مواجه شدن است که اگر با صبوری و دقت بسنجی، در ابتدا و انتهای آن راه،تنها یک پایاب و گذرگاه هست. یا گام نهادن و غرق شدن یا بر کنار ماندن و در امان زیستن!))
با ملاحظه ی تمام حواشی که بر این غزل نوشته اند، میتوان ابیات غزل افصح المتکلمین را بصورت زیر نوشت:
"دوش دوراز رویت ای جان، جانم ازغم تاب داشت + ابرچشمم بر رخ ازسودای دل سیلاب داشت،
نز تفکر عقل مسکین پایگاه صبر دید + نز پریشانی سر شوریده، چشم خواب داشت،
نقش نامت کرده دل محراب تسبیح وجود + تا سحر تسبیح گویان روی در محراب داشت،
دیده ام میجست گفتندم ببینی روی دوست + عاقبت معلوم کردم کاندر او سیماب داشت،
روزگارم عشق خوبان، شهد فائق مینمود + کی گمان بردم که شهد آلوده زهر ناب داشت،
سعدی این ره مشکل افتاده ست در دریای عشق + کآول آخر در صبوری از یکی پایاب داشت"
!بنی آدم اعضای یک ....ند
نوشته ی: ح . م . رهگشا
بالاخره نفهمیدیم که سعدی "یکدیگر" یا "یک پیکر" گفته است! یکدیگر معنائی جهان شمول دارد و با ترکیب "بنی آدم" به معنای تمام انسانهای جهان، سازگارتر است. تغییر دادن و اصلاح کلمات و عبارات، در اشعارو متون بازمانده از گذشته - که خیلی ضرورت دارد - نباید وابسته به سلیقه ی افراد باشد، چون هرج و مرج ادبی پیش خواهد آورد. نظارت بر ادب وهنر شاعری و نویسندگی وظیفه ی فرهنگستان ادب است که معمولا اعضای آن باید اساتید برجسته، ادیبان متبحر و نخبگان دقیق النظر از تمام محدوده ی کشور باشند تا جزئیات آداب، رسوم، فولکلورها، ضرب المثلها، اصطلاحات رایج و باورهای مردمی، درگوشه و کنار کشور را بشناسند و بر مبنای شناخت کلی خود، به اصلاح مغایرات ادب و آثارادبی بپردازند.
ما در روزگاری زندگی میکنیم که خلاف گذشته، هرروز با پدیده ها، آلات و ادوات صنعتی، اسامی و اصطلاحات تازه و تئوریهای جدید دانشمندان و، و، و، روبرو هستیم و به ثبت و ضبط آنها در فرهنگستان و لغتنامه نیاز وافر داریم. کلماتی چون اینترنت، آنلاین، وبسایت و اصطلاحات دیگرکامپیوتری و خدماتی که سخت مورد نیاز جهان امروز هستند، باید در مدارک لغوی فارسی نیز گنجانده شوند. چون جزء فرهنگ ما شده اند.
در دیکشنری آکسفورد چاپ 1999 لغت ترکیبی تئوری "بیگ بنگ" که بسیار تازه و نودرآمده و مربوط به سالهای آخر قرن بیستم است، بی درنگ وارد و ضبط شده و در معنای آن نوشته اند : انفجاری است که برخی از دانشمندان، آنرا سبب آفرینش کائنات میدانند.
از جهت دیگر با گذشت زمان، در خواندن و نوشتن کلمات، دگرگونیهائی حاصل شده است که از قرائت متون و اشعار، معنای درست عبارات استنباط نمیشود. حرکات، صداها، اعراب، نقطه ها در زیر و روی حروف و علائم انشائی تشدید، تنوین وغیره - خلاف خطوط لاتینی - در جوف کلمات نیستند و میتوانند در جابجا شدن و زیر یا روی حروف قرار گرفتن، معانی را تغییر دهند.
چند روز پیش به قطعه آوازی از موسیقی اصیل ایران گوش میکردم که درآن غزل دلنشین سعدی با مطلع زیر خوانده میشد:
"دوش دور از رویت ای جان، جانم از غم تاب داشت + ابر چشمم بر رخ از سودای دل، سیلاب داشت"
در همان حال که سخت شیفته ی شنیدن آواز و موسیقی دل انگیز آن بودم، قرائت یکی از ابیات غزل را - با شناختی که از سلیقه ی سعدی در بیان مضامین شعری او داریم - مغایر یافتم.
"دیده ام میجست گفتندم نبینی روی دوست + عاقبت معلوم کردم کاندر او سیماب داشت"
خواننده ی محترم، استاد مسلم آواز ایران که درانتخاب شعر آواز خود، بسیار کنجکاو است، حرف جیم از فعل (میجست) را مضموم و فعل (نبینی) را همچنان که دیده بود بصورت منفی ادا میکرد.
سیماب در لغتنامه ی دهخدا، فرهنگ فارسی معین و برهان قاطع، بمعنای جیوه ضبط شده است. جیوه فلز مایع، لغزنده، فرار و جهنده ای است که در کیمیاگری و ساختن اکسیر از آن استفاده میکرده اند. استاد سخن سعدی در این بیت، کلمه ی سیماب را بمعنای اشک سیمابگونه و جهنده آورده است. با اینهمه دو مصراع بیت را نامرتبط باهم و نامفهوم میدیدم. سعدی و ابیات بیمعنی؟؟ محال است!! اگر انسان به قبول سخنان نامعقول عادت کند، نامعقولی و بی منطقی در جهان بیداد خواهد کرد!
به کلیات سعدی که خود در اختیار دارم یا از دیگران در دسترسم قرار دارد، به نسخه ی زنده یاد استاد محمد علی فروغی و دیگر نسخ مراجعه کردم. متاسفانه ابیات دیگر غزل را نیز مخدوش یافتم. فکر میکردم اگر کسی معنای ابیات این غزل را ازمن بپرسد، چه خواهم گفت؟
اخیرا کسی یا کسانی هوشمند و آگاه، یک وبسایت بسیارارزنده از آثاررایج و تصویر شاعران و نویسندگان قدیم و معاصر ایران، ترتیب داده اند که بسیار مفید و کارساز است. گنجینه ای از اشعارومتون ادبی است که اگر بر روی تصویرهرشاعریا نویسنده کلیک کنیم، تمام آثار او را پیش چشم خواهیم داشت. خدمتی بزرگ به ادب ایران کرده اند. آن فرهنگستان ادب که منظور من است، میتواند نسخه ی کامل همین وبسایت باشد!
بااستفاده ازاین سایت ارزشمند، دفتر غزلیات سعدی را گشودم، غزل منظور خود را پیدا کردم و با دقت خواندم. غزل شماره ی 130 ازدفتر غزلیات سعدی. گرد آورندگان محترم وبسایت، درحاشیه ی هرغزل، به اظهارنظرها و پرسشهای مراجعان نیز پاسخ میگویند. مراجعان درتمام ابیات غزل بتفاوت نظرداده اند. یکی از آنان به قرائت درست بیت مورد اشکال من، اشاره ای استادانه دارد که مرا نیز بدرستی هدایت کرد.
درمردم شهرها و شهرستانهائی که به شیراز، زادگاه حضرت سعدی نزدیکترند، این باور همگانی هست که اگر چشم یا پلک کسی خلجان و پرش کند یا دیده اش بجهد، مسافر عزیزی براو وارد خواهد شد. روی دوست و محبوب خود را خواهد دید. پس فعل (میجست ) به فتح جیم و فعل مثبت (ببینی) در این بیت، صحیح است و معنای بیت چنین: "خلجان و جهش چشم داشتم. گفتند به وصال یار خواهم رسید. اما دیده برمن معلوم داشت که آنچه براو رفته است نه خلجان و پرش که فشار اشک لغزان انتظار و آرزوی وصال یار بوده است."
در بیت تخلص، آخرین بیت غزل نیز باید توجه داشت که اگر در مصراع دوم، به جای کلمه ی (اندکی) "ازیکی" بنویسیم، بیت دارای معنی در خور شعر شیخ اجل خواهد بود:
"سعدی این ره مشکل افتاده ست در دریای عشق + کاول آخر در صبوری از یکی پایاب داشت"
>>> (( در مسیرعشق گام نهادن، با مشکلات مواجه شدن است که اگر با صبوری و دقت بسنجی، در ابتدا و انتهای آن راه،تنها یک پایاب و گذرگاه هست. یا گام نهادن و غرق شدن یا بر کنار ماندن و در امان زیستن!))
با ملاحظه ی تمام حواشی که بر این غزل نوشته اند، میتوان ابیات غزل افصح المتکلمین را بصورت زیر نوشت:
"دوش دوراز رویت ای جان، جانم ازغم تاب داشت + ابرچشمم بر رخ ازسودای دل سیلاب داشت،
نز تفکر عقل مسکین پایگاه صبر دید + نز پریشانی سر شوریده، چشم خواب داشت،
نقش نامت کرده دل محراب تسبیح وجود + تا سحر تسبیح گویان روی در محراب داشت،
دیده ام میجست گفتندم ببینی روی دوست + عاقبت معلوم کردم کاندر او سیماب داشت،
روزگارم عشق خوبان، شهد فائق مینمود + کی گمان بردم که شهد آلوده زهر ناب داشت،
سعدی این ره مشکل افتاده ست در دریای عشق + کآول آخر در صبوری از یکی پایاب داشت"
صادقی در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۱، ساعت ۱۵:۲۱ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد سوم » کوی رضا:
در بیت اول:
«و» را به «سر» بچسبانید تا «سرو» شود و تنها نماند
محمد در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۱، ساعت ۰۱:۵۵ دربارهٔ حافظ » ساقی نامه:
خیلی واضح است که حاففظ در اینجا به شدت تحت تاثیر فردوسی و نظامی گنجوی بوده. این شعر باید از اشعار اولیه حافظ باشد.
مهدی کشاورز در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۱، ساعت ۰۰:۰۴ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۶۱:
مصرع آخر "چون نخیزم" صحیح است.
با تشکر
جمشید در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱، ساعت ۲۳:۵۳ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۲:
این دشمنی ای دوست که با من ز جفا
Hassan در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱، ساعت ۲۰:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:
واژه سخن خیلی زیبا تر است تا سخی
مهدی در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱، ساعت ۱۹:۲۳ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵:
در ترانه ای که علی رضا قربانی خوانده بیت پنجم به این صورت است:
در کوی عشق جان را، باشد خطر اگرچه
جایی که عشق باش، آن جا خطر نباشد
علی در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱، ساعت ۱۵:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:
بر دلم است که در وصف عاشورای عاشقان خداست ابتدای اشعار ودر وصف حال ما گم گشتگان بدون راهنما وامام است الباقی ان که افتاب خوبان امام زمان (ع )را شایسته است
احسان در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱، ساعت ۱۴:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۶:
سلام
«به راز گفتم با دل، ز خاطرش بگذار» رو درست نوشتید؟ وزنش میلنگه
مهدی رفیعی در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱، ساعت ۱۳:۰۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۴۹:
جالب است خسروی که داعیه فره ایزدی دارد بعد از مماشات با قاتلان پدر و سرسپردگی به قیصر روم اینک ترور پهلوان بزرگی چون بهرام چوبینه را حکمت الهی قلمداد میکند !!!!
مهدی رفیعی در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱، ساعت ۱۲:۴۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۴۷:
در بیت " گر آموزش آید شما را ز شاه "
" جز او را مخوانید خورشد و ماه " در نسخه چاپ مسکو بجای" آموزش" آمرزش آمده که صحیح تر است
لیلی ضیایی در ۱۲ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۰۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳: