مهدی خاتمی در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۱، ساعت ۲۱:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۲:
تصحیح :
به نظر می رسد گر چه کلیمی باید اینگونه باشد :
گر چو کلیمی همه در اعتراض که معنای درست تری از آن افاده می شود.
اگر همچون کلیم هستی و دایم اعتراض می کنی...
مهدی خاتمی در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۱، ساعت ۲۱:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۲:
گر چه کلیمی همه در اعتراض :
اشاره به داستان خضر و موسی که موسی را سر شاگردی خضر افتاده بود و اعتراض داشت از رفتار استاد خود و همین اعتراض ها سبب افتراقش با خضر شد/
اشاره ظریف و مکنونی هم به ایراد های بنی اسرائیلی دارد
مهدی خاتمی در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۱، ساعت ۲۰:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۲:
بگلر. [ ب ِ / ب َ ل َ ] (ترکی ، اِ مرکب ) بیگلر. امیر و بزرگ را گویند. (آنندراج ). به ترکی امیر و بزرگ را گویند. (غیاث ).
رسته در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۱، ساعت ۲۰:۱۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳:
هر پیسه گمان مبر نهالی است
باشد که پلنگ خفته باشد
از نامه ای از شادروان حبیب یغمایی که گلستان را به مدت شش سال با محمدعلی فروغی تصحیح کردهاند راجع به این بیت توضیح شده است. این نامه پس از در گذشت ایشان در سال 1363 در مجلۀ آینده منتشر شد:
" به اتفاق نسخه های قدیم و کهنه ضبط بیت همین است. می دانیم درویش ها سابقا بر پوست پلنگ می لمیده اند و پوست پلنگ به جای فرششان بوده. نهالی به زبان فارسی لطیف و فصیح و اصیل به معنی توشک یا دوشک ترکی است که امروزه رایج است،گمان می کنم در یکی از داستانهای بهرام گور در شاهنامه است: نهالی بیاورد و بالش نهاد.
به هرحال لغتی است فارسی و اصیل که در ولایت خور و بیابانک رایج است.
می فرماید: هر پیسه و هر فرش خالخال را تصور مکن نهالی هست که بر آن لم بدهی، ممکن است که پلنگی باشد خوابیده . این عبارت مطابق است با همۀ نسخه های قدیم که بعدها نفهمیده اند و تبدیل کرده اند به:
هر بیشه گمان مبر که خالی است
شاید که پلنگ خفته باشد.
در صورتی که شیر جایش در بیشه است و پلنگ در کوهسار، وانگهی چرا صفت حشو بیربط بی جای«خفته»را برای پلنگ آورده؟
و اما«باشد»به دو معنی در مصراع دوم تکرار شده و این لطف کلام است که اهل ادب درک میکنند. "
ابراهیم جوانمرد براهوی در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۴:۵۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳:
تامردسحن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد از بیشه گمان مبر که خالیست شاید که ببر حزیده باشد
try در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۳:۵۶ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الاسد و الثور » بخش ۲۴ - حکایت آن سه ماهی:
فراز
احسان در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۳:۰۸ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۸:
در بیت 16 "لاله ها" باید جایگزین "لالها"شود
احسان در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۰:۵۲ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۰:
در بیت 38 در مصرع دوم ابتدای مصرع " به معنی" یا "بمعنی" صحیح است که مقلوب تایپ گردیده
لطفا اصلاح شود
احسان در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۰:۲۶ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰:
بیت چهارم مصرع اول به آسایش صحیح است لطفا اصلاح شود
سروش در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۱، ساعت ۰۹:۰۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۶:
درود بر خیام بزرگ مرد این سرزمین. نمیدانم آن فضلا و دانشمندانی که در حاشیه سایر رباعیات خیام در همین پیج گنجور، اصرار داشتند، منظور خیام از می و پیاله و شراب، همان است که خود نوش جان میکنند و خود را هم پیاله خیام میدانند، این رباعی را که آب پاکی بر دستان همه ریخته و به صراحت منظور خود را از این استعاره ها بیان کرده، ندیده اند؟ یا حرفی برای گفتن نداشتند!؟
منصور براهوی در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۱، ساعت ۰۶:۳۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳:
ازبیشه گمان مبر که خالیست شاید که پلنگ نهفته باشد
saber masoumi۵۳ در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۹:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹:
با سلام
بیت آخر در بعضی نسخه ها بدین شکل مسطور است:
ترک جان عزیز نتوان گفت که در سایت وزین و ارزشمند شما(بتوان) درج گردیده است.
دختر شاه پریون در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۸:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:
سلام. میخواستم اگر ممکنه فایل صوتی این اشعار رو هم قرار بدید تا با شنیدن اونها بتونیم کلمات و وزن رو درست ادا کنیم. با تشکر
نخستین در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۳:۰۱ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ (مهدی نامه):
درود بی پایان
قصیده بالا دارای مشکل های زیر است:(به دلیل کثرت نمیتوان همه را بر شمرد)
1- ایراد های تایپی : «پاریار نه پار یار» یا«در دیار نه درد یار»
2-جابجایی مصرع ها:
ظلمت ظلم ظالمان دیار//بی حد و بی شمار می بینم
قصه ای بس غریب می شنوم// غصه ای در دیار می بینم
3-بسیاری از ابیات اضافی است: (در منابع معتبر ذکر نشده اند)
هر کجا رو نهد بفضل اله
دشمنش خاکسار می بینم
4- بسیاری از دوستان صحبت از ابیات دارای نام قاجار و پهلوی و امام خمینی (ره) و امام خامنه ای (مذ) میکنند که همه جعلی هستند و مصارف تبلیغاتی دارند پس جای آنها اینجا نیست
nader در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۹۱، ساعت ۰۹:۵۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۸:
ضمن تشکر،فکر کنم مصراع اول بیت دوم "گر عاشق صادقی ز مردن نهراس "صحیح تر باشد.
علیرضا در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۹۱، ساعت ۰۹:۳۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳ - سوز و ساز:
در قسمتی از سریال زیبای شهریار،این شعر توسط شهریار(بازیگر سریال) و معشوقه اش(نوازنده سه تار)اجرا شد.واقعا رمانتیک بود
ناشناس در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۹۱، ساعت ۰۰:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸:
ظاهر این شعر و باطن آن قابل تامل است. ظاهر از معاشقه حضرت حافظ با معشوق خاکی اش حکایت دارد و باطن آن در طلب وصال موعود است . بخصوص بیت آخر که طلب دولت دوست می کند . پس خوب است چشم دل باز کنی که جان بینی آنچه نادیدنی است آن بینی. آنگاه همه اعضا و جوارح ات به ذکر او مشغول می شود و زمان نزدیک شدن ماه و مشتری زمان ظهور موعود است.
یاعلی
مصطفی در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۸:۱۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳ - غوغا میکنی:
با سلام من متن شعر را جای دیگر به نحو زیر دیده ام ولی منبع درستی ندارم فقط سوال دارم که کدام درست است ..
ای غنچه ی خندان چرا خون در دل ما می کنی
خاری به خود می بندی و ما را ز سر وامی کنی
از تیر کجتابی تو آخر کمان شد قامتم
کاخت نگون باد ای فلک با ما چه بد تا می کنی
ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را
بادوست هم رحمی چو با دشمن مدارا می کنی
آتش پرید از تیشه ات امشب مگر ای کوهکن
از دست شیرین درد دل با سنگ خارا می کنی
با چون منی نازک خیال ابرو کشیدن از ملال
زشت است ای وحشی غزال اما چه زیبا می کنی
امروز ما بیچارگان امید فردائیش نیست
این دانی و با ما هنوز امروز و فردا می کنی
دیدم به آتش بازیت شوق تماشایی به سر
آتش زدم در خود بیا گر خود تماشا می کنی
آه سحرگاهم ترا ای شمع مشتاقم به جان
باری بیا گر آه خود با ناله سودا می کنی
ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن
در گوشه ی میخانه هم ما را تو پیدا می کنی
ما شهریارا بلبلان دیدیم بر طرف چمن
شور افکن و شیرین سخن اما تو غوغا می کنی
صابر در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » مستدرکات » تکه ۲:
عاشق مولانا و شعرهای پر از احساس و عرفان و حکمت آمیزش هستم
زندگی ام مدیون منش و بینش مولاناست
هادی در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۱، ساعت ۲۲:۳۰ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸: