گنجور

حاشیه‌ها

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۳:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:

ناستالژی به فرانسه کمی فراخ میدان تر از فارسی است یعنی غم غربت درست است ولی وقتی می گوییم ، من ناستالژیک روزگار گذشته ام هستم غم غربت بسنده نیست . استاد گوهری بزرگوارم سرورید باشد می خوابیم ! البته اگر باز تلفن در گوشم مرگ را فوت نکند !

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۳:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:

بله استاد ، اما عشرت لجباز را ترجمه می کنم به عشرت ستیهنده که بدش نیاید !

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۳:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰:

کارا به فارسی هم معنی لشگر می دهد چنانچه کاراکاسی یعنی لشگر کاسی ها و نام کرمانشاه بوده گویا به فارسی باستان .

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۳:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰:

اما در عربی ملیء صفت هم تواند بود مثلا وقتی می گوییم خوب فکر کن می گوییم فکر ملیا .

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۳:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰:

خلاء وارون ملاء است چنانچه تهی وارون پری .

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۳:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰:

کربلا لغتی آشوری است و کارابلا بوده است چنانچه نینوا نیز ربطی به نوای نئ. ندارد و ninowa بوده و آشوری بوده است . أربیل نیز اربلا آشوری است . بغداد نیز خداداد ، بصره بسره است ،بعقوبة نیز باگبه است که فارسی است و باز بغ یا بگ در ان مثل بغداد دیده می شود .

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۳:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸:

سخن داری برابر رازداری اینجا اورده شده است . گویا راز ها به واژ ها می مانند !

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۳:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸:

دش در فارسی با dys در انگلیسی یکیست هر دو پیشوند هستند . از دش لغت دشدید را داریم یعنی بد منظره و موطن ضحاک است

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۳:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸:

خیال اینجا هم چنانچه ابن عربی فرموده برای سالک مهم و سپند پنداشته شده است ، ابن عربی می فرماید حضرت الخیال !

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۳:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:

دراز گویی منظور اطناب است . إیجاز هم که گزیده گویی است .

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۳:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:

در این همانی ای که بین مهدی ع و نیز سوشیانت مزدیسنا می گیرند یک بنپار( مؤلفه) دیگر هم جناب حصوری در افسانه ادین می اورد وان یکی بودن ضحاک با دجال است ! چنانچه می دانیم سام یل ( کرساسپا ) ضحاک را نکشت و در دماوند در بند کرد و در روزگار فرجامین باز جهان را پالاپال و اشفته می کند و سام یل به یاری سامیاران سر اورا فرو می کوبد .

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۲:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:

برای ناستالجیا لغت دریغاگو ی درخور است

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۲:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:

برای غل غل لغت خلالوش را اسدی اورده است ولی هزاهز را هم داریم اما غل غله جنبیدن کاروان را خیزاخیز می گوییم از همین ساخت لغتی که در حال فراموشیدن است لغت پالاپال است که تنها یکبار دقیقی به کار برده و معنی آشوب می دهد ( در این معنی )

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۲:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴:

از چوب چوبک را داریم که پس با تغییراتی که در عثمانی کرد چپق شد و لغت را باز ما پس گرفتیم اما برای پنبه که همین اتفاق افتاد در ترکی پنبق شد همان ریخت نخستش در فارسی حفظ شده است .

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۲:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴:

جهیدن فارسی با لغت jaillir در فرانسه یک لغت است ( جه اییغ خوانده می شود اما اگر نشان مصدری را ( اییغ ) را بزداییم و نیز بدانیم که ان دو ل خوانده نمی شود برابری انها درست می اید .یعنی جه با جه برابر است و معنای انها هر دو دقیقا یعنی جهیدن . برای فوران که خیلی هم خوش تراش است لغت فراجهیدن را هم داریم

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۲:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴:

خیرگی بیشتر برای بی کاری یک اندام به کار می اید مثلا خیره سر یعنی کسی که سرش کار نمی کند و چشمم خیره شد یعنی لحظه ای چشمم کار نکرد .

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۲:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴:

غر غرو می شود لندو درست مثل شکمو

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۲:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴:

برای نالیدن لغتی که فراموشیده شده است خلمیدن است ! چنانچه می دانیم خلم یا چلم به معنای ریم و جرم بینی است و خلمیدن یعنی بینی پر بودن ولی چون در لندیدن و غر زدن نیز معمولا از بینی سخن می گوییم نیز خلمیدن معنای لندیدن و غر زدن نیز دارد

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۲:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴:

داغ بر بنیاد کردی ان داخ پیشتر خوانده می شده است دکتر ملایری برای برند و مارک لغت دخشه را از این لغت برگزیده اند درکتاب بر خط ایشان به فرانسه وجود داردdictionaire etymologic d astronomie et astrophysique

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۱:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳:

لغت دلپرست را هم مولانا به کار می برد

۱
۴۷۱۵
۴۷۱۶
۴۷۱۷
۴۷۱۸
۴۷۱۹
۵۴۲۳