گنجور

حاشیه‌گذاری‌های جهن یزداد

جهن یزداد

پارسیدان و دوستدار زبان پارسی دری


جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۴۸ در پاسخ به حسين دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳:

این چه چرت است  د  پس از صدا دار در پارسی ذ میگشت و سروده را باید اینگونه خواند  کمی در این باره  پژوهش کن

هفته‌ای می‌رود از عمر و به ده روز کشیذ

کز گلستان صفا بوی وفایی ندمیذ

آن که برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت

به همه عالمش از من نتوانند خریذ

هر چه زان تلخ‌تر اندر همه عالم نبود

گو بگو از لب شیرین که لطیف است و لذیذ

گر من از خار بترسم نبرم دامن گل

کام در کام نهنگ است بباید طلبیذ

مرو ای دوست که ما بی تو نخواهیم نشست

مبر ای یار که ما از تو نخواهیم بریذ

از تو با مصلحت خویش نمی‌پردازم

که محال است که در خود نگرد هر که تو دیذ

آفرین کردن و دشنام شنیدن سهل است

چه از آن به که بود با تو مرا گفت و شنیذ

جهد بسیار بکردم که نگویم غم دل

عاقبت جان به دهان آمد و طاقت برسیذ

آخر ای مطرب از این پرده عشاق بگرد

چند گویی که مرا پرده به چنگ تو دریذ

تشنگانت به لب ای چشمه حیوان مردند

چند چون ماهی بر خشک توانند طپیذ

سخن سعدی بشنو که تو خود زیبایی

خاصه آن وقت که در گوش کنی مرواریذ

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۱۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۲:


این هم از فردوسی نیست  نزد فردوسی جادو  بچم افسونگر است
چپ و راست گفتی که جادو شدست

به آورد تازنده آهو شدست

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۰۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۲:

این بیتهای سست و عربی دار هم از فردوسی نیست

 

تنش پرنگار از کران تا کران

چو داغ گل سرخ بر زعفران

همی رخش خوانیم بورابرش است

به خو آتشی و به رنگ آتش است


چنان گشت ابرش که هر شب سپند

همی سوختندش ز بیم گزند

سستی انها جار میزند که از  فردوسی نیست

 

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۰۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۲:

سیه چشم و افراشته گاودم
سیه خایه و تند و پولادسم 

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۰۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۲:

انچه به باور من درست مینماید اینست

چنین تا ز کابل بیامد زرنگ
فسیله همی تاخت از رنگ‌رنگ
یکی مادیان تیز بگذشت خنگ
برش چون بر شیر و کوتاه لنگ
دو گوشش چو دو خنجر آبدار
بر و یال فربه میانش نزار
یکی کره از پس به بالای او
سرین و برش هم به پهنای او
سیه چشم و افراشته گاودم
سیه خایه و تند و پولادسم
چو رستم بران مادیان بنگرید
مر آن کرهٔ پیلتن را بدید
کمند کیانی همی داد خم
که آن کره را بازگیرد ز رم
به رستم چنین گفت چوپان پیر
که ای مهتر اسپ کسان را مگیر
بپرسید رستم که این اسپ کیست
که دو رانش از داغ آتش تهیست
چنین داد پاسخ که داغش مجوی
کزین هست هر گونه‌ای گفت‌وگوی
خداوند این را ندانیم کس
همی رخش رستمش خوانیم و بس
سه ساله ست و تا این به زین امده است
به چشم بزرگان گزین امدست
چو مادرش بیند کمند سوار
چو شیر اندرآید کند کارزار
بینداخت رستم کیانی کمند
سر و گردنش اندر امد ببند
بیامد چو شیر ژیان مادرش
همی خواست کندن به دندان سرش
بغرید رستم چو شیر ژیان
از آواز او خیره شد مادیان
یکی مشت زد نیز بر گردنش
کزان مشت برگشت لرزان تنش
بیفتاد و برخاست برگشت از اوی
بسوی گله تیز بنهاد روی
بیفشارد ران رستم زورمند
برو تنگتر کرد خم کمند
بیازید چنگال گردی بزور
بیفشارد یک دست بر پشت بور
نکرد ایچ پشت از فشردن تهی
تو گفتی ندارد همی آگهی
بدل گفت کاین برنشست منست
کنون کار کردن به دست منست
ز چوپان بپرسید کاین اژدها
به چندست و این را که خواهد بها
چنین داد پاسخ که گر رستمی
برو راست کن روی ایران زمی
مر این را بر و بوم ایران بهاست
برین بر تو خواهی جهان کرد راست

لب رستم از خنده شد چون بسد

همی گفت نیکی ز یزدان سزد

به زین اندر آورد گلرنگ را

سرش تیز شد کینه و جنگ را

گشاده زنخ دیدش و تیزتگ

بدیدش که دارد دل و تاو و رگ

کشد جامه و خود و کوپال او

تن پیلوار و بر و یال او

دل زال زر شد چو خرم بهار

ز رخش نوآیین و فرخ سوار

در گنج بگشاد و دینار داد

از امروز و فردا نیامدش یاد



 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۲۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۹:

 

 

گر او بد کند پیچد از روزگار

تو چشم  بدی را به تندی مخار

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۵۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۴:

یکی چرخ را برکشید ان دلیر
‌که خورشید را رنگ شد چون زریر

 

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۴۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۴:

بران سان بخستم تنش را به تیر

که از خون او خاک شد آبگیر

ز بالا پیاده به پیمان برفت

سوی رود با گبر و شمشیر تفت


پیمان بچم اعتدال  نیز است  میگوید  میگوید با ان همه تیر و زخم پیاده با اعتدال و راست  برفت

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۳۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۴:

به باورم چنین درست است و ان چه  افزوده اند سست است

دل شاه ایران بدان تنگ شد
بروها و چهرش پر آژنگ شد
همان دم بینداخت تیر از کمان
فروشد برخش و برستم نهان
بر رخش ازان تیرها گشت سست
نبد باره و مرد جنگی درست
فرود آمد از رخش رستم چو باد
سر نامور سوی بالا نهاد
همان رخش رخشان سوی خانه شد
چنین با خداوند بیگانه شد



 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۰۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۶:

نژاد من  از پشت سام و جم است
که چون او نبرده بگیتی کم است

بزرگست و  هوشنگ بودش پدر

به گیتی سیم خسرو تاجور

بی گمان بیت  سست زیرین از  فردوسی نیست

همان سام پور نریمان بدست

نریمان گرد از کریمان بدست

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۳۵ در پاسخ به منوچهر تقوی بیات دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۳:

شما گویی هیچ شاهنامه نخوانده ای   گفته های رستم و خاندانش در سراسر شاهنامه از برترین نیایشهای پارسی اند ستایشهای رستم بیشمار است من  تنها از زال مینویسم

 نامه زال

 

 بدفتر نخست آفرین گسترید

بدان دادگر کو جهان آفرید

ازویست شادی ازویست زور

خداوند کیوان و ناهید و هور

خداوند هست و خداوند نیست

همه بندگانیم و ایزد یکیست


که را برکشیدی تو افگنده نیست
جز از تو جهاندار دارنده نیست
-
که دارنده و بر سر آرنده اوست
زمین و زمان را نگارنده اوست

که دارنده اویست و هم رهنمای
همو دست گیرد به هر دوسرای


به یزدان گرای و به یزدان گشای
که دارنده اویست و نیکی فزای
که بخشنده اویست و دارنده اوی
بلند آسمان را نگارنده اوی
بدو دار چشم و بدان دار گوش
که اویست دارنده جان و هوش


ز دارنده دادگر یادکن
خرد را بدین یاد بنیاد کن 

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۰۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۰:

بدفنر نخست افرین گسترید
بنامه نخست افرین گسترید

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۵۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۳:

چنین گفت با رستم اسفندیار

که بر کین  سیمرغ نر خون مار

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۳۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۰:

چو رستم بدر شد ز پرده‌سرای

زمانی همی بود بر در به پای

به کریاس گفت ای سرای امید

خنک روز کاندر تو بد جمّ  شید

 


  اینجا  باید جم را اینگونه  نوشت  جم  درخشان جم شبد

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۲۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۹:

براستی اسفندیار چه بی شرم است رستم پشت و دل و پناه ایران ، رستم و خاندانش که همه جان  و تن مهر ایرانند  پس از ان همه جانسپاری این خاندان  اسفندیار چه با بی شرمی با رستم سخن میگوید

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۱ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۰۶ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۰:

اتش کارت نخواهد انقدر گرمی فروخت
ای توهم خاک بر سر کن که خس بی دامن است

اتش کارت نخواهد انقدر گرمی فروخت
ای توهم خاک بر سر کن نفس بی دامن است


اتش کارت نخواهد انقدر گرمی فروخت
ای توهم خاک بر سر کن  جرس بی دامن است


اتش کارت نخواهد انقدر گرمی فروخت
ای توهم خاک بر سر کن  هوس بی دامن است

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۳۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مثلثات:

اگر   دست اندر کاران گنجور بپسندند از انجا که مثلثات بسیار  اشتباه دارد انرا  استثنا  از روی تصحیح  علی اشرف صادقی تصحیح کنم
 تنها این یکی  استثنا باشد

چرا  که نسخه فروغی غلط  دارد

 

جهن یزداد در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۱ دربارهٔ کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۹۷ - وله ایضا:

این سلجوقیان چه بی پدرانی بودند صد دینار برای شاعر بیچاره حواله کرده سه سال دواندش

 

جهن یزداد در ‫۲ ماه قبل، جمعه ۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۵۴ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو:

هم آن شیپور بر صد راه نالان

به سان بلبل اندر آپسالان



آپسال = بهار و آپسالان =بهاران است  ابسال یعنی اغاز سال خود بهار نیز نیز نخست بسار بود چنان که سال نیز سارد  بود
در مینوگ خرد میگوید


 پد هیچ نیکی گیتیگ گستاخ مباش

چه نیکی گیتیگ ایدون هماناگ چیون ابری پد« ابسالان روز»  آید کی  پد ایچ کوه اباز نپاید.

 همچنین ابونواس شاعر ایرانی عرب در سروده هایش میگوید
 بحق  المهرجان  و نوکروز
و فرخروز ابسال الکبیسی
-
سوگند به مهرجان و نوروز و فرخ روز ابسال
و ابسال الوهار
و خرّه ایرانشار

به ابسال بهار و فر ایرانشهر

--

در ختنی  نیز بهار را   پساله  و در پشتو  پسرلَی پسالَی  گویند


 

جهن یزداد در ‫۲ ماه قبل، جمعه ۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۰۵ در پاسخ به نورا دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو:

خنگ سپید است  گوید بسی اسب سیاه و مرد جوان که از بس گرد برانان نشسته بود گویی اسب  سپید و مرد پیر شده

 

۱
۲
۳
۴
۵
۴۴