دکتر صحافیان در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۴۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۵ - بیان آنک خطای محبان بهترست از صواب بیگانگان بر محبوب:
ادامه دریافتهای دفتر سوم مثنوی 5 اعتراض اصحاب به اذان بلال
مثنوی جوشش درون مولاناست:
گویا مولانا در درونش چرخشی است و حکمت ها به دنبال آن در دریای مثنوی می ریزد .
این شیوه در همه حکایات مثنوی آشکار است که هر حکایتی از حکایت دیگر می جوشد.
رقص و سماع حکایات قابل مشاهده است، همچنین رقص و چرخش تمثیلات برای یک موضوع بی نظیر است.
در آخرین بیت قبل از این حکایت مولانا گفت کژی و خطای ظاهری لفظ مانع دریافت لطف الهی نیست .حکایت بلال برای تایید آن آمده است.
بلال لکنت زبان داشت و حی علی الفلاح را درست ادا نمی کرد یا "اشهد "را "اسهد" می گفت.ظاهر بینان اعتراض کردند که اذان گو قحط بود. برای گسترش اسلام اذان گویی باید باشد که حداقل غلط در اذانش نباشد و ...
پیامبر فرمود :غلط خواندن بلال از صد نوع فصاحت بهتر است؛زیرا از روی دلی پاک و متصل به خداوند صادر می شود.
ای نبی و ای رسول کردگار
یک موذن کو بود افصح بیار174
خشم پیغمبر بجوشبد و بگفت
یک دو رمزی از عنایات نهفت
پیامبر از این اعتراض جاهلانه خشمگین شد و رموزی از عنایات پنهان خداوند به بلال را بازگو کرد.
کای خسان، نزد خدا "هی" بلال
بهتر از صد "حی " و خی و قیل و قال
ای بیچارگان دور از دریافتهای درونی که فقط ظاهر را می بینید و آن را چون بتی می پرستید،این غلط خواندن بلال بهتر صد نوع فصاحت و زیبایی تلاوت شماست.
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@
دکتر صحافیان در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴ - بازگشتن به حکایت پیل:
پیل بچه می خوری ای پاره خوار
هم بر آرد خصم پیل از تو دمار
(پس از خوردن بچه فیل،فیلی هولناک از راه رسید و هر که دهانش بوی بچه او را میداد هلاک کرد)
ای حرام خوار بچه فیل می خوری؟؟!!
فیل نیرومند تو را نابود می کند.
بوی رسوا کرد مکر اندیش را
پیل داند بوی طفل خویش را 160
آنکه یابد بوی حق را از یمن
چون نیابد بوی باطن را زمن
اولیای حق مانند پیامبر هستند که بوی اویس قرنی را از یمن احساس می کرد.
همچنین آنها بوی باطن مرا می یابند
مصطفی چون برد بوی از راه دور
چون نیابد از دهان ما بخور؟
اویس قرنی به دیدن پیامبر آمد اما پیامبر نبود به یمن برگشت پیامبر فرمود من بوی او را احساس می کنم .
چنین اولیایی چگونه بوی های ناگوار نیت های ما را نمی یابند؟؟!!
هم بیابد، لیک پوشاند ز ما
بوی نیک و بد بر آید بر سما
این بوهای معنوی به آسمان می رود.
مولانا به حس های معنوی حس درپاش(مروارید پاشنده)و به حس های مادی حس خفاش و کور می گوید.
بوهای مادی و معنوی با هم در تضاد هستند؛ مثلا بوی دهان روزه دار ناگوارا هست اما فرشتگان برای استشمام بوی خوش آن در ماه رمضان به زمین نزدیک می شوند.
بوی حرص و بوی کبر و بوی آز
در سخن گفتن بیاید چون پیاز166
همان طور که بوی پیاز خوب نیست بوی غرور، حرص و آرزوهای طولانی هم در سخنان انسان منتشر می شود و عارفان می یابند.(این بیت مشهور هست)
پس دعاها رد شود از بوی آن
آن دل کژ می نماید در زبان
در دعای ما بوی باطن ما هست و نیت ما.
گر حدیثت کژ بود معنی راست
آن کژی لفظ،مقبول خداست171
نکته مهم:الفاظ مهم نیستد آنها جسمانی و مادی هستند.خداوند به دل انسان نگاه می کند و بوی باطن ما را می یابد مثل داستان موسی و شبان.
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@
دکتر صحافیان در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۴۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲ - قصهٔ خورندگان پیلبچه از حرص و ترک نصیحت ناصح:
ادامه دریافتهای دفتر سوم مثنوی 3 حکایت مسافران هند و خوردن بچه فیل
مسافران هند از روی گرسنگی خواستند تا حیوانی شکار کنند.مردی خردمند آنها را از خطرات شکار بچه فیل آگاه کرد که فیل ها بوی فرزند خویش را تشخیص می دهند و از خورنده انتقام می گیرند.
گرسنگی بر آنها غلبه کرد و بچه فیلی را کباب کردند و خوردند.یکی از آنها بر هوس خود غالب شد و هر چه اصرار کردند گوشت بچه فیل را نخورد.
مسافران به خواب رفتند و آن مرد بیدار ماند .فیلی خشمگین آمد و ابتدا دهان مرد را بویید،سپس به سوی دیگران رفت و با یافتن بوی فرزند خود از دهانشان آنها را به هلاکت رساند.
فیل تمثیل حق تعالی است و فیل بچگان؛ اولیا و انسان های کامل که در پوششی از گمنامی زندگی می کنند.
خوردن بچه فیل نیز تمثیل حسادت و دشمنی با اولیای خداوند است.
گفت اطفال من اند این اولیا
در غریبی،فرد از کار و کیا81
از برای امتحان خوار و یتیم
لیک اندر سر منم یار و ندیم
به جهت امتحان خود اولیا و همچنین آزمودن دیگران تا ظاهر بینی را رها کنند؛خداوند اولیا را در ظاهر خوار و غریب قرار داده است.
هان و هان این دلق پوشان من اند
صد هزار اندر هزار و،یک تن اند84
اشاره به وحدت جانهای اولیا و عارفان و انبیا که یکی بیشتر نیستند،گرچه صد هزار باشند.
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@
دکتر صحافیان در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۴۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱ - سر آغاز:
ادامه دریافتهای دفتر سوم مثنوی 2 اقبال و شمردن پاکی های حسام الدین2
گردد آتش بر تو هم برد و سلام
ای عناصر مر مزاجت را غلام 10
مانند خلیل از آتش سالم عبور کردی.
عناصر اربعه در حیطه تصرف توست.
ای دریغا عرصه افهام خلق
سخت تنگ آمد،ندارد خلق، حلق
فهم های آدمیان تنگ و محدود است.و مردمان حلق معنوی ندارند.همتشان فقط در حلقی است که غذا دریافت می کند.
ای ضیاء الحق،به حذق رای تو
حلق بخشد سنگ را حلوای تو
تو که نور حق هستی با مهارتی که در دریافتهای معنوی داری،به سنگ نیز حلقی برای نوشیدن این دریافتها می دهی.
کوه طور اندر تجلی حلق یافت
تا که می نوشید و،می را بر نتافت
جایی که سنگ حلق معنوی یافت؛کوه طور است که شراب تجلی خداوند را نوشید اما نتوانست تحمل کند و پودر شد.
حلق بخشد خاک را لطف خدا
تا خورد آب و،بروید صد گیا
مولانا با تردستی ویژه خود تمثیل "حلق"را گسترش می دهد:
خداوند به خاک حلق می دهد تا باران بنوشد و گل برویاند و در بیت های بعد اشاره می کند که به حیوان حلق می دهد تا گیاه را بخورد،به انسان تا حیوان را بخورد و پس از آن دوباره خاک حلق پیدا می کند تا انسان را بخورد.
ذره ها دیدم دهانشان جمله باز
گر بگویم خوردشان،گردد دراز
خداوند تمثیل حتی ذرات عالم را دارای حلق برای دریافت می بیند.
پس کریم آنست کو خود را دهد
آب حیوانی که ماند تا ابد33
اما در کثرت این حلق های مادی انسان شریف و دارای شخصیت حقیقی آن است که حلقی برای آب حیات داشته باشد.
مولانا این تمثیل را ادامه می دهد برای عصای موسی که حلق یافت تا ریسمانهای جادو را بخورد.و ادامه می دهد که در جنین حلقی برای خون و در کودکی حلقی برای شیر دارد ولی دایه مهربان از او شیر را می گیرد تا غذاهای رنگارنگ بخورد.
تو هم باید حلقی برای غذاهای رنگارنگ معنوی پیدا کنی،اما با رها کردن پستان دنیا.
کین جهان چاهی است بس تاریک و تنگ
هست بیرون،عالمی بی بو و رنگ 64
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
محمد در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۳۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۱:
هنرفردوسی در پروردن داستان های شاهنامه بی مانند است. به همه زیبایی و رسایی که میدان جنگ را می سراید، بزمگاه را نیز به سخن می آراید. زیبایی بخش نخست این داستان را باید بارها خواند و به فردوسی آفرین گفت. در شگفتم که چرا این همه اشتباه های نوشتاری در این میان
هست که می تواند از چشم خواننده ساده ای مانند من نیز پنهان نماند.
سزا است که این اشتباه ها را هر چه زودتر درست کنید، و این که چرا تا کنون کسی این نکته را یادآوری نکرده است.
دکتر صحافیان در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۳۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱ - سر آغاز:
دریافتهای جاری شده از لطف لطیف خداوند و جان روح انگیز مولانا که در اتصال جان انبیا و 14 نور برگزیده آفرینش است.
من که صلحم دایما با این پدر
این جهان چون جنتستم در نظر
چشم امید بسته ام تا در این سیر معکوس که از کاملترین دفتر مثنوی(دفتر ششم) آغاز شد،دریافتهایی پالوده از خویشتن و سرشار از جان مولانا "جلال الدین البلخی ثم الرومی" در جان اندیشه های زنده روان کنم.
بانگ آبم من به گوش تشنگان
همچو باران می رسم من ز آسمان
دریافتهای دفتر سوم مثنوی 1 مقدمه در تاکید بر حکمت به جای علم و اقبال به حسام الدین چلبی
دفتر سوم نیز مانند دفتر های دیگر با مقدمه ای به زبان عربی آغاز می شود.
خداوند تمثیل در اینجا حکمت ها را به لشکریان خداوند تشبیه می کند.
ابتدا در تفاوت علم و حکمت:
حکمت دانش هبه شده از سوی خداوند است.
مخصوص انبیا و اولیاست.
خداوند به اسم حکیم در آنها تجلی می کند و آنها مظهر اسم حکیم هستند.
کسی به این حکمت می رسد که خویشتن و خواسته های آن را کنار بگذارد و همتش جهان خاکی نباشد.
خداوند با این سپاهیان حکمت عاشقان خود را نیرومند می کند و علمشان را از جهل پاک می کند.
ای ضیاء الحق حسام الدین بیار
این سوم دفتر که سنت شد سه بار1
دفتر سوم را چون دفتر های دیگر با شوق مضاعف خود بیاور. (مولانا شمس گمشده خود را در حسام الدین پیدا کرده بود و در مجالس تااو نمی آمد سخن نمی گفت)
سنت سه بار شد:پیامبر ص هر گاه سخن می گفت آن را سه بار تکرار می کرد تا مخاطب خوب بفهمد.
قوتت از قوت حق می جهد
نه از عروقی کز حرارت می جهد
نیروی خداوند در تو بر رگهای طبیعی بدن غلبه کرده است و نور در تو هست.
قوت جبریل از مطبخ نبود
بود از دیدار خلاق وجود
توانایی جبرئیل از غذا نیست .بلکه غذای فرشتگان چنانکه غزالی می گوید مشاهده صفات خداوند است.
جسمشان را هم ز نور اسرشته اند
تا ز روح و،از ملک بگذشته اند8
چونکه موصوفی به اوصاف جلیل
زآتش امراض بگذر چون خلیل
حال که مرزهای خاکی را درنوردیدی،مانند ابراهیم از آتش خواسته ها و بیماری های فراوان نفس عبور کن.
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@
محمد در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۱۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۶:
فکر کنم شکل صحیح مصرع اول از بیت دوم رباعی این باشد:
از حور و قصور وز بهشت و دوزخ
محمد در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۰۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۵:
خوانش بیت دوم هم ایراد دارد. قرابه گر را دو کلمه جدا فرض کرده و معنای بیت را کلا بهم ریخته.
محمد در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۰۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۵:
کدو: کاسه سر
محمد در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۰۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۵:
قرابه گر به معنی قرابه ساز
می گویند کسی که قرابه درست می کند مسلمان نیست چون قرابه جهت نگهداری می استفاده می شود. اما کسی که کدو می سازد را باید چه نامید؟ کدو در اینجا می تواند معنی طاهر ظرف شراب بدهد همچنین میشود معنی کله سر هم برداشت کرد. در معنی اول که کدوساز باشد خب معنی مصراع و بیت کاملا درست بوده و بدون اشکال است. اما اگر کدو را کله سر در نظر بگیریم، کدو ساز خداوند می شود یا همان حی در ابتدای رباعی آمده.
محمد در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۱۸ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۲:
سلام
قصد شاعر به خودش مربوط هست و در حقیقت وجودی من دخالتی ندارد ، من از چه سبب این شعر را میخوانم قصد و نیت من میتواند غیر قصد شاعر باشد این هم ایرادی ندارد هر کس به هر قصدی میتواند بخواند ولی نسبت دادن شاعر به فلان قصد چنان اهمیتی ندارد که باید برای آن دائما دلیل و بحث راه بندازیم
معشوق در هر مرتبه ای متفاوت است یکی عشق زمینی دارد یکی آسمانی ،یکی الهی و هر کدام به اقسامش
فریاد در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۷:۵۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۰:
قومی متفکرند در مذهب و دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آنست و نه این
هر کسی خیام رو می خونه یه طوری که خودش دوست داره برداشت میکنه و میخواد به دیگران هم بقبولانه که اون چیزی که خودش میگه درسته. از منزلِ کفر تا به دین، یک نفس است،
وز عالم شک تا به یقین، یک نفس است،
این یک نفسِ عزیز را خوش میدار،
کَز حاصلِ عمرِ ما همین یک نفس است.
رضا فارسی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۴۸ دربارهٔ رضیالدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۱۸:
در مصرع اول باید این جور نوشته شود
ای آن که تو را غم بسی تنباکوست
قادر نسودی از تبریز در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۱۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱ - مکتب حافظ:
شهریار ملک سخن
غزلی از شهریار
27 شهریور سال روز وفات شهریار و روز شعر و ادب فارسی
زین همرهان همراز من تنها توئی تنها بیا
باشد که در کام صدف گوهر شوی یکتا بیا
یارب که از دریا دلی خود گوهر یکتا شوی
ای اشک چشم آسمان در دامن دریا بیا
ما ره به کوی عافیت دانیم و منزلگاه انس
ای در تکاپوی طلب گم کرده ره با ما بیا
ای ماه کنعانی ترا یاران به چاه افکنده اند
در رشته پیوند ما چنگی زن و بالا بیا
مفتون خویشم کردی از حالی که آن شب داشتی
بار دگر آن حال را کردی اگر پیدا بیا
شرط هواداری ما شیدائی و شوریدگیست
گر یار ما خواهی شدن شوریده و شیدا بیا
در کار ما پروائی از طعن بداندیشان مکن
پروانه گو در محفل این شمع بی پروا بیا
کنجی است ما را فارغ از شور و شر دنیای دون
اینجا چو فارغ گشتی از شور و شر دنیا بیا
گر شهریاری خواهی و اقلیم جان از خاکیان
چون قاف دامن باز چین زیر پر عنقا بیا
حمید رضا صادقی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۹:
من لر هستم ما هم کلمه بَتر استفاده میکنیم و کاملا درسته .
علی رضا صادقی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۵۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب نهم در توبه و راه صواب » بخش ۷ - حکایت در معنی بیداری از خواب غفلت:
به خاموش عزیز:
نوشته ای:«اما از آنجا که جامی بر حسب سنه بر شیخ عجل مقدم نیست» شیخ اَجَلّ» صحیح است. اجلّ یعنی جلیل تر و ارجمندتر... با سپاس
قادر نسودی از تبریز در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۴۹ دربارهٔ فایز » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱:
محمدعلی دشتی متخلص به «فایز» و مشهور به فایز دشتی، شاعر دوبیتیسرای جنوب ایران به سال 1250 هجری قمری (1213 ش) در کردوان عُلیا روستایی در منطقه دشتی قدیم متولد گردید که امروزه یکی از روستاهای بخش کاکی در شهرستان دشتی استان بوشهر است. وی پس از هشتاد سال زندگی در سال 1330 قمری (1289 ش) در روستای گزدراز درگذشت و جسدش را پس از چند ماه امانت بنا به وصیت وی به نجف منتقل نموده و در آنجا دفن کردند.
در بعضی از تصنیفات قدیمی ترانههایش از روی کمدقتی گاه او را فایز دشتستانی نامیدهاند که فایز دشتی صحیح است و جایی برای مناقشه باقی نمیگذارد. چرا که فایز از اهالی دشتی بوده و نه دشتستان که نام ناحیه همجوار او است و از دشتی وسیعتر و شناختهشدهتر بودهاست.
بی گمان وی پس از باباطاهر همدانی، شاعر قرن پنجم، از بزرگترین و معروفترین دوبیتیسرایان ایران است. پدرش مظفر، فرزند حاج درویش از روستای کردوان بود و نسل اندر نسل ریاست این روستا را عهدهدار بودند. همچنین سلسله نسب فایز به «فارس بن شهبان» یکی از مشایخ آل برنجه، میرسد. فایز دشتی تحصیلات خود را در زادگاهش کردوان علیا و سپس بردخون که دارای حوزهٔ علمیه بودهاست آغاز کرد و قرآن و چند کتاب دیگر را به وسیلهٔ معلمان و مکتبداران محلی آموخت. بعد از آن به روستای خود بازگشت و تحصیلات خود را پیش یکی از مشایخ محلی به نام «شیخ احمد عاشوری» در سطح بالاتری ادامه داد. وی در دربار محمد خان دشتی که خود نیز طبع شاعری داشت و مشغول به سرودن و ترویج علم بود و کتابت میکرد مشغول به شعر گفتن و ترویج علم شد. پس از کشته شدن محمد خان، فایز به گزدراز (روستایی نزدیک به خورموج) رفت.
فایز دشتی را در حقیقت میتوان نماینده شعرهای فولکلوریک و ادبیات عوام و بومی محسوب کرد و او را با احساسترین شاعر عوام و مردمی خواند و اگر گاهی در اشعار فایز، قافیه و وزن مختل است بر او ایرادی نیست، زیرا که محتوای دوبیتیهای وی از بس پرمعنا و پراحساس است جز اهل فن، کمتر کسی متوجهٔ نقایص شعرهایش میشود. محمدعلی فایز شبان دشتهای دشتی، بیگمان از چهرههای درخشان ادب مردمی ایران است. هر چند او در زمرهٔ شاعران بی شناسنامه محسوب میشود، اما، گمنامیاش نه چندان است که بر احساس لطیف و ذوق سرشار شاعرانهاش سرپوش بگذارد و نام و اشعارش را در خاطرهها، به دست فراموشی بسپارد. شماره دوبیتیهای فایز به درستی معلوم نیست، در برخی جزوهها تعداد دوبیتیهای این شاعر را به تفاوت بین 134 ـ 279 ـ 282 ـ 332 ذکر کردهاند.
وی از بزرگترین دوبیتی سرایان ایرانی میباشد. دوبیتیهای وی سیاق فهلویات قدیم را دارد و پس از اشعار باباطاهر همدانی بخصوص در ادبیات و فرهنگ عامه شناخته شدهاست. البته تفاوت ماهوی اش با اشعار باباطاهر این است که به جای سوز راستین و عرفانی و معنوی اشعار باباطاهر اشعارش از سوز هجران تعلق مجازی و دربردارنده درد زمانه و بر مبنای درد روستایی میباشد و ارزش فولکلوریکی در فرهنگ عامه دارد. او تقریباً در همه دوبیتیهایش از تخلص بهره میگیرد و بیشتر از هر چیز عشق به پری و بیان سوز هجرانش را به نمایش میگذارد.
از دوبیتیهای اوست:
لب و دندان و چشم و زلف و رخسار
بر و دوش و قد و بالا و رفتار
به جنت حور اگر فایز چنین است
بر احوالت به محشر گریه کن زار
منبع :
پیوند به وبگاه بیرونی
ساقی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۰۶ دربارهٔ عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم:
ببخشید معنی این بیت چیه؟ چو در وقت بهار ایی پدیدار /حقیقت پرده برداری ز رخسار . آیا حقیقت اینجا نقش قید داره یا نهاد؟ خواهش میکنم بگید.
مهدی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۰۹ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۱:
ارقامچی
یعنی چه؟
اگر کسی به آذری (ترکی) مسلط است لطفاً معانی را بنویسید.
دکتر صحافیان در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۷ - بیان آنک الله گفتن نیازمند عین لبیک گفتن حق است: