گنجور

حاشیه‌گذاری‌های ناپیدا

ناپیدا


ناپیدا در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۳۹ در پاسخ به حبیب شاکر دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۷:

سلامی دوباره 

اینطور هست ! 

اما جان یا روح ؟ کدام را انتخاب میکنی ‍؟!

من جان را .. چون روح همیشه آزاد است ولی جان فقط چند روزی .....

 

ناپیدا در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۵۸ در پاسخ به حبیب شاکر دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۷:

سلام عزیز و درود 

مصراع آخرت جان را از روح جدا میکند !

 

 

ناپیدا در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۱۷ در پاسخ به حبیب شاکر دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۳:

سپاس عزیز!

لبخند در لحظات زندگانی ات

 آرزوست !

 

ناپیدا در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۴ - لاابالی گفتن عاشق ناصح و عاذل را از سر عشق:

٫و انسان ها در این دنیا در خواب هستند هنگامی که بمیرند بیدار می‌شوند ...٫

چشمها را بستم 

همه را کردم 

همه را کندم و گفتم و کردم 

...

همه در خوابند ... ؛  ...همه...

م.

 

ناپیدا در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۵۰ در پاسخ به تيمور دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۴ - لاابالی گفتن عاشق ناصح و عاذل را از سر عشق:

اسم یک برنامه تلویزیونی هست تو ایام ماه رمضان فکر کنم فقط نشون میده دقیق اطلاع ندارم : "زندگی پس از زندگی"‌.

ولی اینجا هم دقیقا زندگی پس از زندگی ست...اما یک زندگی واقعی و حقیقی ...

 

ناپیدا در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

هرکسی کو دور ماند از اصل خویش 

بازجوید روزگار وصل خویش ..

و کسی که روح خود را باطن خود را ذات خود را و درواقع وجود خودش را نادیده بگیرد و از آن دور شود ..آه و حسرتی باقی ست ؟!

 

ناپیدا در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۴۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق 

تا بگویم شرح درد اشتیاق

و من به دنبال روح هایی میگردم که چون من است .

تا با آنان همزبان و همراه شده و مفهوم رنج و شوق خود را بگویم ...

 

ناپیدا در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

انسان از روح ساخته شده و در واقع از عالم بالا بوده و نه از جسم ؛ به عالم عرفانی و به روح باید توجه کرد نه به جسم و جسد خویش.

آرزو ی یک چنین فردی رهایی از جسم هست .. 

و این قفس است برایش (جسم ):

چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست

روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

.حافظ.

نی در اینجا خیلی ظریفانه آمده : 

آنقدر روح انسان ی که از جسم رهایی میخواهد و به رفتن به سوی خداوند اشتیاق دارد ، به تب و تاب افتاده که پس از مدتی مثل نی نازک میشود ... قصه نازک شدن یک نی ... قصه به تب و تاب و شوق و به تنگ آمدن یک انسان ...

 

 

ناپیدا در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۳۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

بشنو از نی چون حکایت میکند ..

بگذار بر پشت زین خود معتبر بمانم 

تو در کلبه و خیمه خود بازبمان 

بگذار که سرخوش و سرمست به دوردستها روم

 و بر فراز سرم هیچ جز اختران نبینم.

.گوته.

 

 

ناپیدا در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۴۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه:

لیلی و مجنون یک داستان و قصه هست ...شاید واقعی هم نباشد ...ساخته ذهن هست و بس ...

عاشق و نیز عشق را تنها در قصه ها میتوان دید و در دنیای واقعی اما نه، و اگر هم باشد کم است !

اما با این وجود که این ها قصه و الکی هستند اما یک هدف حقیقی در خود دارند .

 

ناپیدا در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۴۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه:

پرورده عشق شد سرشتم ...عشق همیشه دو طرفه هست ...یعنی قرار نیست یکی عاشق باشد و دیگری معشوق ! درواقع هر دو طرف هم عاشق و هم معشوق هستند .در واقع عشق به دلیل نیاز انسان به احتیاج داشتن و محتاج بودن به وجود آمد .

برای آنکه نور و روح خداوند در ما قرار گرفته شده و ما بی قرار میشویم ... در ما و در وجود ما ! ...

 

ناپیدا در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۳۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه:

و این عشق واقعی همین گونه نیست که همان اول عاشق شوی و آن هم عشق واقعی باشد؛

در واقع عشق انسان به انسان یا عشق زمینی یا عشق مجازی یک پلی و راهی برای همان عشق واقعی یا همان عشق عرفانی یا همان عشق به خدا هست .

 

 

ناپیدا در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۳۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه:

بیت بعدی از نتایج عشق واقعی ست : احترام ......

و این احترام نتیجه شناخت واقعی خود بعد دنیا و سپس اطرافیان و ... است و این گونه هست که مفهومی به نام نیمه گمشده هم به وجود آمد !

 

ناپیدا در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۳۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه:

از عمر من هر چه برجاست بستان و به عمر لیلی افزای ..

عشق ایثارگر

 

ناپیدا در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۲۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه:

دریاب که مبتلای عشقم ..

تو خدایا آگه از شور دل بیتابی برهانم ز غم عشق و تف بی تابی

 

ناپیدا در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۲۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷:

پنهان بودن خداوند و آشکار بودن صنع او ..

 

ناپیدا در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۱۲ در پاسخ به آرمان وکیلی صادقی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴:

خاک بی ارزش بود همان نور خدا ارزش بر سر انسان نهاد !

..

عجیب هم البته چندان نیستیم !!هستیم؟!

 

ناپیدا در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۵۴ در پاسخ به حبیب شاکر دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۳:

نباید باشم ولی هستم ...

روزگار مشکلات آورد ولی هیچ وقت ما درست نشدیم !

مشتاق اشعار بعدی تان هستم .. زنده باشید و سلامت 

 

ناپیدا در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۱۲ در پاسخ به حبیب شاکر دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۳:

..آرام آرام ، آنچنان میگوییم که خودمان هم به زمزمه دیگران بر میخیزیم!

ریش سپید کرده ام بر ماهتاب شب 

دل امیدوار نمودم به دیدار رب 

سایه مجهولی بر سر گل نشست 

لحظه ای بعد بود کاو جامه رست

خبر از آشفتگی یاران داری ،چند بی خبری 

آن جوان و همکیشی که عصا داشت در دستی ..

..

حبیب عزیز سلام و درود ...

از اثرات مخرب یک ذهن مشوش بود که نوشتم!!!و فقط همان خط اول حاشیه ام درست بود ..

 

ناپیدا در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۰۵ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۲۲:

مطوقه گفت : ای دوست ! ابتدا از بریدن بند اصحاب، اولی تر‌.

 

۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode