سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

ای آرزوی دیدهٔ بینا چگونه‌ای؟

وی مونس دل (من) تنها چگونه‌ای؟

از ناز و نازکی اگر اینجا نیامدی

باری یکی بگوی که آنجا چگونه‌ای

دُرّ است صورتِ تو و دریاست چشمِ من

ای دُرِّ دورمانده ز دریا، چگونه‌ای؟

دل هدیهٔ تو کردم، آن را نخواستی

جان تحفه می‌فرستمت، این را چگونه‌ای؟

ای نور چشم مهر و گل بوستان حُسن

ما بی‌تو در همیم تو، بی‌ما چگونه‌ای؟

از وصل تو که نیست دریغا در آتشم

در هجر من که هست مبادا چگونه‌ای

ما خود جهان گرفتیم از پیش عاشقی

در سلسله، تو ای دل شیدا چگونه‌ای؟