گنجور

 
سید حسن غزنوی

طلوع خسرو سیارگان به برج حمل

خجسته باد ابر خواجه عمید اجل

یگانه منتخب ملک شاه و تاج خواص

که برگزید ز خلقش خدای عز و جل

جمیل نام ونشان و سدید قول و قلم

رفیع قدر و محل و عزیز علم و عمل

ابو علی حسن احمد آنکه در شأنش

شده است آیت مردی و مردمی منزل

نسیم لطفش خرم تر از بهار حیات

سموم قهرش سوزان تر از درخش اجل

نهد هدایت او مرکز زمین را عقد

کند کفایت او عقده ذنب را حل

زهی نزاده چنو مکرمی در این ایام

خهی ندیده ترا دیده سپهر بدل

به حجت آتش عزم تو هست مستعلی

به منت آب سخای تو هست مستعمل

عجب مدار که یکساله جاه دشمن تو

بود به نسبت یک روزه قدر تو مختل

برای آنکه بسالی قمر همان نرود

بر آسمان که بروز فراز جرم زحل

اگر گذشته شود نیک خواه تو حاشا

وگر بماه رسد بد سگال تو به مثل

تو مرده زنده کنی همچو عیسی مریم

تو مه دو نیمه کنی همچو احمد مرسل

به نزد صورت دولت که عاشق است ترا

مدایح تو که مشهور باد هست غزل

اگر غروری باقیست خصم را گو باش

یکی دو کی شود از بهر دیده احول

چو سرو آزاد از بهر بندگیت فلک

بایستاده بیک پای و کرده دست بغل

از آن به مدح تو کردم مفاتحت که گیا

بسوی ابر گشاید زبان به شکر اول

به راستی دگران گو که آیدم چه عجب

کالف یکی بود و یا ده از حروف جمل

نهال روضه جام توام شکفته به شکر

به وقت میوه چرا می گذاریم مهمل