گنجور

 
سید حسن غزنوی

ملک و دین شاهنشه از رای همایون پرورد

شمس را در سایه چتر همایون پرورد

خسرو جمشید فر بهرامشه کز یک نظر

گر بخواهد از غلامان صد فریدون پرورد

نیک خواهش را فلک تا قصر عیسی برکشد

بدسگالش را زمین در حجر قارون پرورد

ناوک غدار او دل‌ها به حجّت خون کند

خامه جادوی او جان‌ها به افسون پرورد

گشته سد ره سایه پرورد همای دولتش

کش همی زیر پر افلاک بیرون پرورد

رحمت محض خدایست او مدان او را به دل

طبع عنصر آورد یا دور گردون پرورد

شد عروس دولتش زاب و دو چشمم جلوه‌گر

حسن لیلی را کمال عشق مجنون پرورد

گر خرد خلق مرا عطار کرد از غم سزد

زآنکه نقاش طبیعت مشک در خون پرورد

حاش‌لله کو چو گردون گرچه زو قادرتر است

خوار بگذارد شریفی را و بس دون پرورد

پیش از این بخت ار نمی‌پرورد اهل فضل را

چون درآمد قوت اقبال اکنون پرورد

غره نبود هر دروغی را که حاسد برکشد

اصل می‌جویی سرایی را که هامون پرورد

پرورش می‌داد کار بنده را تا خصم گشت

عالمی و چون چنین شد آنگه افزون پرورد

این همه سیلند و تندی می‌کند از تیرگی

کو یکی دریا که زین سان در مکنون پرورد

کافر هردو گواهی می‌دهد بر ساحری؟

گر به افسون جان اهل ربع مسکون پرورد

شاه را سر سبز بادا کی فتد از زمزمه

هر سحاب تازه آن چو؟ جیحون پرورد

تا نکرد این عدل رحمت خلق را روشن مگر

کان خداوند او به حجت بندگان چون پرورد

تا ز زلف و روی معشوقی گمان افتد چنانک

سایه مشکین همی خورشید گلگون پرورد

سایه خورشید عدلش باد گسترده چنانک

ملک و ملت را در ایام همایون پرورد