گنجور

 
سید حسن غزنوی

هر نسیمی که به من بوی خراسان آرد

چون دم عیسی در کالبدم جان آرد

دل مجروح مرا مرهم راحت سازد

جان پر درد مرا مایه درمان آرد

گوئی از مجمر دل آه اویس قرنی

به محمد نفس حضرت رحمان آرد

بوی پیراهن یوسف که کند روشن چشم

باد گوئی که سوی پر غم کنعان آرد

یا سوی آدم سرگشته رفته ز بهشت

روح قدسی مدد روضه رضوان آرد

در نوا آیم چون بلبل مستی که صباش

خبر از ساغر می گون به گلستان آرد

جان بر افشانم صد ره چو یکی پروانه

که شبی پیش رخ شمع به پایان آرد

رقص درگیرم چون ذره که صبح صادق

نزد او مژده خورشید درافشان آرد

شادمان گردم چون دلشده ای کز زاریش

هم ملامتگر او وعده جانان آرد

هرچه گویم چه عجب از دم آن باد که او

عنبر از خاک ره موکب سلطان آرد

خسرو اعظم سلطان سلاطین سنجر

کانچه خواهد به ضرورت فلکش آن آرد

عکس رایش خوان هر نور که انجم بخشد

فیض جودش دان هر نقد که از که آن آرد

جام زر بارد چون دست به عشرت یازد

تیغ سر پاشد چون روی به میدان آرد

خاصگانش را بس هدیه که قیصر سازد

بندگانش را بس تحفه که خاقان آرد

زه زه ای شاه که از بهر کمان و تیرت

فلک از تیرو کمان ترکش و قربان آرد

بس که مه خرمن خود آب زند از نم ابر

تا شبی قدر ترا بوک بمهمان آرد

لاجوردیست حسامت که چو دشمن از بیم

کهربا گون شد از و بسد و مرجان آرد

ز آستین چون ید بیضا بنمائی گردون

دامن صبح ز غیرت به گریبان آرد

بهر تعویذ تو نشگفت که پی سر مست

ناخن شیر ژیان از بن دندان آرد

چون سر خصم تو کوبد فلک تافته گر

پای خایسک بسی بر سر سندان آرد

شاه سنجر به خط نور نویسد خورشید

چون زر از صلب عدم در رحم کان آرد

خسروا حاجتم این است که یزدان بکرم

بازم اندر کنف سایه یزدان آرد

به جلال تو که گردون همه عالم بر من

بی جمال تو همی تنگ چو زندان بارد

هیچ ابری نجهد از طرف نیشابور

که از این دیده به بغداد نه باران آرد

من ندارم طمع آنکه بجوید شاهم

یا حدیثم به زبان شکر افشان آرد

لیک در خاطرم آید که دبیر خاصه

نام این گمشده در اول دیوان آرد

در فشانم اگرم شاه ز پستی عراق

ابر کردار به بالای خراسان آرد

لا اری الهدهد اگر رنجه شود هدهد پیر

مژده تخت و عروسی به سلیمان آرد

چرخ دولابی چندان که سوی چاه زمین

رشته نور ز مهر و مه تابان آرد

بی مه و مهر و چه و رشته چنان باد ای شه

که خضر آب تو از چشمه حیوان آرد

حاسدت گرچه ادب نیست برآویخته باد

به همان رشته که از چاه زنخدان آرد