ای به همت بر آفتابت دست
وی به رفعت از آسمانت فراغ
پیش رای تو نور مهر بود
چون بر مهرگاه چاشت چراغ
خاک پایت ز راه نکهت خلق
بوی مشک ختن دهد به دماغ
خار پهلو کند ز صحبت گل
گر ز خلق تو بو ستاند باغ
ید بیضای تو زاهل حبش
ببرد وصمت سیاهی و داغ
باز دانی به علم منطق طیر
لحن موسیجه را زویله زاغ
تو شناسی به وهم تیز نظر
رفتن کبک را ز حجل کلاغ
گر در آتش شدی به حرز ثنات
یافتی خلعت سمندر ماغ
گرنه بهر خزانه تو بود
نتند رشته از لعاب کناغ
سرو را خاطرم شکفت گلی
همچو لاله که بشکفاند راغ
از تو خواهم گرفت عاریتی
به تلطف نه همچو نعف الاغ
وان سه لفظ است پارسی که بود
تازی آن چو رنگهای صباغ
برو لاثبت کن که در تازی
جمع مویست و بست و استفراغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هفده تاموی چون ستاره به باغ
وآنِ دیگر سیاه چون پرِ زاغ
تو بر افروختی درون دماغ
خردی تابناکتر ز چراغ
ای ز انعام های گوناگون
کرده جودت بر اهل فضل اسباغ
نیست بر چهرۀ عروس سخن
جز ز خطّ مسلسلت اصداغ
تا برو موکب تو پی سپرد
[...]
عیسی روح گرسنهست چو زاغ
خر او میکند ز کنجد کاغ
چونک خر خورد جمله کنجد را
از چه روغن کشیم بهر چراغ
چونک خورشید سوی عقرب رفت
[...]
گفت چون خور برفت زان شب زاغ
عوض آمد رسید وقت چراغ
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.