گنجور

 
مجد همگر

زمین با فلک گفت دوش از سر عجز

و فی الله من کل حطب جنابک

چرا رونق و رسم و آئین نمانده ست

ز ملکی که راند اردشیر بن بابک

فلک گفت بینی و دانی و پرسی

دریغا اتابک دریغا اتابک

 
sunny dark_mode