گنجور

 
مجد همگر

دلکم برد به شیرین سخنک هندوکی

کژ زبانک بتکی راست قدک مه روکی

زین لطیفک بتکی گردنک افراشتکی

نازکک ساقکی آکنده بر او بازوکی

لبکانش به صفا راست چو بیجادککی

زلفکانش به صفت کژرو چون جادوکی

ناوک افکن مژکی تیغ زنک نرگسکی

تیر بالا قدکی همچو کمان ابروکی

با همه خوبیک از غایت بی‌شرمگیش

من به دورم ز چنان سرکشکی بدخوکی

بَرَکش پهن و بر او گرد دو نارک رسته

کرده سرپوشک نازک ز تنک بر غوکی

از زبان کژکش راست شود کارک من

گر سوی راستی آید ز کژی پهلوکی

یا دلک باز دهد یا بدهد کامک دل

نگسلم پی ز پیش تا نکند زین دو یکی

 
 
 
منوچهری

کبک چون طالب علمست و درین نیست شکی

مساله خواند تا بگذرد از شب سه یکی

بسته زیر گلو از غایه تحت‌الحنکی

ساخته پایکها را ز لکا موزگکی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
ملک‌الشعرا بهار

نوبهارا بود اندر سخنانت نمکی

اف برآن کاورد اندر سخنان توشکی

هرچه داری ده و بستان ز وکالت کمکی

ملک‌هایی که تو بینی همه دارد درکی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ملک‌الشعرا بهار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه