گنجور

 
مجد همگر

دلکم برد به شیرین سخنک هندوکی

کژ زبانک بتکی راست قدک مه روکی

زین لطیفک بتکی گردنک افراشتکی

نازکک ساقکی آکنده بر او بازوکی

لبکانش به صفا راست چو بیجادککی

زلفانش به صفت کژرو چون جادوکی

ناوک افکن مژه تیغ زنک نرگسکی

تیر بالا قدکی همچو کمان ابروکی

با همه خوبیک از غایت بی شرمگیش

من به دورم ز چنان سرکشکی بدخوکی

برکش پهن و بر او گرد دو نارک رسته

کرده سرپوشک نازک زتنک بر غوکی

از زبان کژکش راست شود کارک من

گر سوی راستی آید ز کژی پهلوکی

یادلک باز دهد یا بدهد کامک دل

نگسلم پی ز پیش تا نکند زین دو یکی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode