به قصدم ز ابرو و مژگان بتی تیر و کمان دارد
تو گوئی نیم جانی بر من بیدل گمان دارد
ببزم غیر جا بگرفته و غافل از این معنی
که چون نی از فراقش بند بند من فغان دارد
گله از آه آتشبار دل ای سینه کمتر کن
مگر نشنیده ای آخر تنور گرم، نان دارد؟
ز طعن دشمنان کی رنجه میگردد دلم، آری
که نخل بارور، ذوقی به سنگ کودکان دارد
عنان عقل سرکش را به دست عشق ده ای دل
که اشتر، مست چون گردد، مهارش ساربان دارد
ز خود غفلت مکن، از شر نفس ایمن مباش ایدل
که این خاکستر، آتش در درون دل نهان دارد
بگیر امروز دست ناتوانی در توانایی
که در پی نوبهار عمر، آسیب خزان دارد
مپرس از عاقلان احوال (صابر) را اگر خواهی
خبر از حال زارش مرغ دور از آشیان دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و درد جدایی است. شاعر به زیبایی معشوق و تأثیر آن بر زندگیاش اشاره میکند و از احساس تنهایی و اندوه خود میگوید. او به مشکلاتی که عشق و فراق ایجاد کردهاند، اشاره دارد و اهمیت مدیریت عقل و احساسات را یادآوری میکند. همچنین به مخاطب هشدار میدهد که از غفلت و تأثیرات منفی نفس خود آگاه باشد. در نهایت، شاعر به امید و تلاش برای بهبود حال و پیدا کردن راهی برای زندگی بهتر تأکید میکند.
هوش مصنوعی: هدف من از ابرو و مژگان این معشوق، مانند تیر و کمان است. گویی که نیمی از جانم را بر من بیدل قرار دادهاند.
هوش مصنوعی: من در جایی دیگر زندگی میکنم و غافل از این هستم که مانند نی به خاطر جداییام ناله میکنم.
هوش مصنوعی: دلخوری خود را از درد و ناراحتیات کمتر کن، زیرا آیا نمیدانی که در تنور داغ، نان پخته میشود؟
هوش مصنوعی: دل من از زخمهای زبان دشمنان آزرده نمیشود، چون نخل باروری که میوههایش را به سنگریزههای بچهها میفروشد، همچنان شاد و سرزنده است.
هوش مصنوعی: دل عزیز، عقل سرکش و نافرمان را به عشق بسپار، چرا که زمانی که شتر، در حالت مستی قرار میگیرد، تنها ساربان است که میتواند بر آن کنترل داشته باشد.
هوش مصنوعی: از خود غافل نشو و نسبت به وسوسههای درونی مطمئن نباش. ای دل، این ظاهر آرام و بیحرکت، در درونش شعلههای آتش پنهان دارد.
هوش مصنوعی: امروز از ضعف و ناتوانی دست بکش و به توانایی و قوت خود توجه کن، زیرا که در پی روزهای خوب عمر، خطر روزهای سخت و ناخوشایند وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از حال صابر خبردار شوی، نباید از عاقلها بپرسی. چون باید بدانی که او مانند پرندهای است که از لانهاش دور مانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر موری سخن گوید، و گر مویی روان دارد
من آن مور سخن گویم، من آن مویم که جان دارد
تنم چون سایه مویست و دل چون دیده موران
ز هجر غالیه مویی، که چون موران میان دارد
اگر مر آب و آتش را مکان ممکن بود مویی
[...]
اگر ذاتی تواند بود کز هستی توان دارد
من آن ذاتم که او از نیستی جان و روان دارد
وگر هستی بود ممکن که کم از نیستی باشد
من آن هستم که آن از بینشانیها نشان دارد
وگر با نقطهای وهمم کسی همبر بود او را
[...]
غلام آن سبکروحم که با من سر گران دارد
جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد
مرا گر دوستی با او به دوزخ میبرد شاید
به نقد اندر بهشتست آن که یاری مهربان دارد
کسی را کاختیاری هست و محبوبی و مشروبی
[...]
هوای بوستان خوش گشت و باده لطف جان دارد
کنون هر کس که جان دارد، هوای بوستان دارد
سحرگه بکر غنچه ها باده ها خورده ست در پرده
همه سرخی رو بدهد گواهی، گر نهان دارد
کنون دل بستگی غنچه با گل، کی نهان ماند؟
[...]
نگارا دل همیخواهد که عشقت را نهان دارد
ولیکن اشک را نطق است و رنگ رو زبان دارد
اگر چه آتش مجمر ندارد شعلهٔ پیدا
ولیکن عود نتواند که دود خود نهان دارد
کسی کز درد عشق تو ندارد زندگیِّ دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.