گنجور

 
صابر همدانی

سرکشی چندان که از تقدیر کردن مشکل است

کار با یاران بی‌تدبیر کردن مشکل است

گر شوی چون آه سرد شب‌نشینان گرم‌سیر

بر دل سنگین‌دلان تاثیر کردن مشکل است

بهر هر کاری بود اسباب آن کارت ضرور

ورنه با دست تهی نخجیر کردن مشکل است

ای بسا اندیشه‌ای کز قوه می‌ناید به فعل

عالم افکار را تسخیر کردن مشکل است

گرچه می‌باید جوانان را ز پیران پیروی

در جوانی پیروی از پیر کردن مشکل است

نور مهرت را دریغ از عارف و عامی مدار

گرچه کار مهر عالمگیر کردن مشکل است

شیر برفی را چه قدرت؟ نقش رستم را چه زور؟

خصم را مغلوب با تصویر کردن مشکل است

مانع سیر کمال دهر نبود نقص ما

امهات طبع را زنجیر کردن مشکل است

حق تواند هر چه را تغییر ماهیت دهد

در بر ما و تو، خون را شیر کردن مشکل است

دافع نفس دنی، (صابر)! بود شمشیر ذکر

قلع و قمعش جز بدین شمشیر کردن مشکل است

 
sunny dark_mode