اگر ای حریف جوئی به صفای دل خدا را
بنشین به عرش وحدت بنگر جمال ما را
تو اگر خداپرستی به خود آ، ز کبر و مستی
نپرست اگر توانی ز، ره هوس هوی را
هله ای حریف رندان بگذر، ز مستمندان
بشناس اگر توانی سر کوچه وفا را
چو ز کوی لاگذشتی برسی به ملک الا
تو بلا ندیده داری سر دولت ولا را
پی دفع جند دجال و برفع جیش شیطان
تو که موسی آفرینی بفکن ز کف عصا را
چو حیات جاودانی طلبی ز حق طلب کن
که دهند قد سیانت به جهان دلا صلا را
به طواف کعبه دل چو میان جان ببستی
بطلب ز طبع «حاجب» می بیغش صفا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به جستجوی روحانی و ارتباط با خدا دعوت میکند. او به کسانی که به دنبال حقیقتاند میگوید که باید از دنیا و هوسها فاصله بگیرند و به وحدت و صفای دل توجه کنند. شاعر به کسانی که استکبار و غرور دارند هشدار میدهد که برای شناخت واقعی خدا باید از این صفات رها شوند. او همچنین به بحث رویارویی با مشکلات و چالشها اشاره میکند و به قدرت و حکمت الهی اشاره میکند که میتواند انسان را هدایت کند. در نهایت، شاعر بر لزوم طواف دل و پاکیزگی در جستجوی حق تأکید میکند.
هوش مصنوعی: اگر ای دوست به دنبال پاکی دل و نزدیکی به خدا هستی، کمی در آرامش بنشین و به زیبایی ما که در عرش یکتایی قرار دارد، نظر کن.
هوش مصنوعی: اگر به خدا اعتقاد داری، باید خود را به خوبی بشناسی و از غرور و مستی دوری کنی. اگر توانایی داری، از راه هوس و خواهشهای نفسانی دوری کن.
هوش مصنوعی: ای رفیق! کمی از جمع رندان دور شو و بگذار تا مستمندان را بشناسی، اگر میتوانی به سر کوچهی وفا بگذری و از آنجا عبور کنی.
هوش مصنوعی: وقتی از کنار محلهای گذشتی و به سرزمینی رسیدی، جز تو کسی در این دنیا نمیتواند با قدرت و مقام خود مواجه شود و در عین حال، از مشکلات و مصیبتها در امان باقی بماند.
هوش مصنوعی: برای مقابله با لشکر دجال و از بین بردن شر شیطان، تو که مانند موسی هستی، عصایت را به زمین بینداز.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال زندگی ابدی هستی، از خدا بخواه که در این دنیا به تو عزت و مقام بدهد.
هوش مصنوعی: زمانی که دل خود را به گرد کعبه میگردانی و به سمت روح خود متوجه میشوی، از فطرت خود به دنبال صفای بینقص و خالص بگرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بروید ای حریفان بِکِشید یار ما را
به من آورید آخر صنم گریزپا را
به ترانههای شیرین به بهانههای زرین
بکشید سوی خانه مهِ خوبِ خوشلقا را
وگر او به وعده گوید که دمی دگر بیایم
[...]
چو به ترک تاز بردی دل مستمند ما را
به کمینه بندهٔ خود به از این نگر خدا را
اگر از سر عنایت به چو من نیاز مندی
نظری کنی به رحمت چه زیان کند شما را
وگرت به خواب بینم نکنم دگر شکایت
[...]
ز شراب لعل نوشین من رند بی نوا را
مددی که چشم مستت به خمار کشت ما را
ز وجود خود ملولم قدحی بیار ساقی
برهان مرا زمانی ز خودی خود خدا را
به خدا که خون رز را به دو عالم ار فروشیم
[...]
چه رها کنی به شوخی سر زلف دلربا را
که ازو بهم برآری همه وقت حلقه ها را
به دوصد ادب برآن در چو خطاست برگذشتن
حرکات نامناسب ز چه رو بود صبا را
نشود ز گرد فتنه سر کوی دوست خالی
[...]
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را؟
که به شُکرِ پادشاهی ز نظر مران گدا را
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
مژهٔ سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.