گنجور

 
حاجب شیرازی

خورشید نور، باده و ماه است جام ما

ناهید مطرب آمد و کیوان غلام ما

ما ملک جم بهای یکی جام داده ایم

زاهد مبین به چشم حقارت به جام ما

ما، می ز دست پیر خرابات خورده ایم

پیداست شور مستی ما از کلام ما

خواهی اگر، به کوی خرابات ره بری

همت بخواه از در، دارالسلام ما

ما مهر مهر یار، به دل بر نهاده ایم

شد سکه سعادت و دولت بنام ما

ما محرمان خلوت دلدار بوده ایم

واجب شمرده اهل جهان احترام ما

«حاجب » تو مستقیم گذر کن از این صراط

زان رو، که هست مهدی هادی امام ما

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode