لطف باشد گر نپوشى از گداها، روت را
تا به کام دل ببیند دیدهٔ ما، روت را
همچو هاروتیم دایم در بلاى عشق زار
کاشکى هرگز ندیدى دیدهٔ ما، روت را
کى شدى هاروت در چاه زنخدانش اسیر
گر نگفتى شمهاى از حسن او ماروت را
بوى گل برخاست گویى در چمنها، روت بود
بلبلان مستند گویى دیده چون ما، روت را
تا به کى با تلخى هجر تو سازد اى صنم
روى بنما تا ببیند حافظ ما، روت را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
لطف باشد گر نپوشی از گداها روت را
تا به کامِ دل ببیند دیدة ما روت را
همین شعر » بیت ۱
لطف باشد گر نپوشى از گداها، روت را
تا به کام دل ببیند دیدهٔ ما، روت را
لطف باشد گر نپوشی از گداها روت را/ تا به کامِ دل ببیند دیدة ما روت را...«این غزل از شاعریست به نام حافظ شانهتراش اهل تبریز که به حافظ طراقچی تخلص داشته» (شرح سودی، ص ۱۱۱) - منبع
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.