ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
کجاست پیک صبا گر همی کند کرمی؟
قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق
چو شبنمی است که بر بحر میکشد رقمی
بیا که خرقهٔ من گر چه رهن میکدههاست
ز مال وقف نبینی به نام من درمی
حدیثِ چون و چرا دردِ سر دهد ای دل
پیاله گیر و بیاسا ز عمرِ خویش دمی
طبیبِ راهنشین درد عشق نشناسد
برو به دست کن ای مردهدل مسیحدمی
دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم
به آن که بر در میخانه برکشم عَلَمی
بیا که وقتشناسان دو کون بفروشند
به یک پیاله میِ صاف و صحبتِ صنمی
دوام عیش و تنعم نه شیوهٔ عشق است
اگر معاشرِ مایی بنوش نیش غمی
نمیکنم گلهای لیک ابر رحمت دوست
به کِشتهزار جگرتشنگان نداد نمی
چرا به یک نیِ قندش نمیخرند آن کس
که کرد صد شکرافشانی از نیِ قلمی
سزای قدر تو شاها به دست حافظ نیست
جز از دعای شبی و نیاز صبحدمی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و می و میخانه اشاره میکند و احساسات خود را نسبت به دلبر و دنیای عاشقانه توضیح میدهد. او به نیرنگها و فریبهای دنیا میپردازد و میگوید که عشق واقعی، نیازمند تجربه و آگاهی است. شاعر از دردها و رنجهای عشق صحبت میکند و به اهمیت لحظات زیبا و بینگرانی اشاره میکند. او همچنین به ناپایداری زندگی و خوشیها اشاره میکند و از خداوند خواستههایی را در دعاهای شبانه و صبحگاهی میکند. در نهایت، شاعر به عدم توانایی در بیان قدر و ارزش واقعی عشق و محبت اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دلبر من کجاست که با ناز و محبتش نزد من آمده باشد؟ ای پیک صبح، اگر تو هم به دوستی و محبت مشغولی، چه زمان خواهد رسید؟
هوش مصنوعی: من مقایسه کردم و به این نتیجه رسیدم که تدبیر عقل در مسیر عشق، مانند شبنم است که بر روی دریا خطی نامشخص میکشد.
هوش مصنوعی: بیا که لباس من هرچند در میکده ها به گروست، اما از اموال وقف نخواهد بود و به نام من نیست.
هوش مصنوعی: ای دل، از دل مشغولی و بحث و جدل درباره زندگی خود دوری کن. پیالهای به دست بگیر و از لحظههای زندگیات لذت ببر و استراحت کن.
هوش مصنوعی: پزشکی که فقط در کنار راه نشسته و تجربهای از عشق ندارد، نمیتواند به تو کمکی کند. ای کسی که دل مردهای داری، باید به خودت کمک کنی.
هوش مصنوعی: دل من از نفاق و تظاهر آدمها آکنده از اندوه شده است، بهگونهای که دوست دارم پرچمی را بهروی درِ میخانه برافرازم.
هوش مصنوعی: بیا که افرادی که به اهمیت زمان آگاه هستند، برای یک پیاله شراب خالص و صحبت با یک دوست خوب، حتی دو دنیای خود را هم میفروشند.
هوش مصنوعی: برای عشق و محبت، زندگی راحت و لذت بردن پایدار نیست. اگر با من هستی، این تلخیهای زندگی را با هم تحمل کنیم.
هوش مصنوعی: من شکایتی ندارم، اما بارش رحمت دوست به مزرعه دلهای تشنه من نیامد.
هوش مصنوعی: چرا کسی که با قلمش هزاران جلوه میآفریند، یک نی قند نمیخرد؟
هوش مصنوعی: شایستگی و ارزش تو ای پادشاه، در دستان حافظ نیست و تنها از طریق دعا در شب و نیاز در سحرگاه به دست میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مرا تو جان عزیزی و یار محترمی
به هر چه حکم کنی بر وجود من حکمی
غمت مباد و گزندت مباد و درد مباد
که مونس دل و آرام جان و دفع غمی
هزار تندی و سختی بکن که سهل بود
[...]
سزد که سجده کنند، ای برهمن عجمی
همه بتانت که محراب چشم هر صنمی
در آب و آینه بینی همیشه صورت خویش
که آفتاب پرستی و بت پرستی همی
همه ولایت روی تو یاغی ست مگر
[...]
جمال غرة عینی رایت فی سلمی
فزاد بهجة قلبی و زال لی المی
رایت غرة وجه الحبیب، قلت: سلام
فقال لی : و علیک السلام، یابن عمی
همی دهد خبر از گل نسیم صبحدمی
ز گشت باغ میاسا به عذر بی درمی
به دست اگر درمت نیست کن به باده گرو
قبای محترمی وکلاه محتشمی
به پیش ناوک غم هر گلی کنون سپریست
[...]
جان سروری چشم مردمی
گنج خوشدلی بحر خرمی
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.