گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حافظ

ز دلبرم که رساند نوازش قلمی

کجاست پیک صبا گر همی کند کرمی؟

قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق

چو شبنمی است که بر بحر می‌کشد رقمی

بیا که خرقهٔ من گر چه رهن میکده‌هاست

ز مال وقف نبینی به نام من درمی

حدیثِ چون و چرا دردِ سر دهد ای دل

پیاله گیر و بیاسا ز عمرِ خویش دمی

طبیبِ راه‌نشین درد عشق نشناسد

برو به دست کن ای مرده‌دل مسیح‌دمی

دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم

به آن که بر در میخانه برکشم عَلَمی

بیا که وقت‌شناسان دو کون بفروشند

به یک پیاله میِ صاف و صحبتِ صنمی

دوام عیش و تنعم نه شیوهٔ عشق است

اگر معاشرِ مایی بنوش نیش غمی

نمی‌کنم گله‌ای لیک ابر رحمت دوست

به کِشته‌زار جگرتشنگان نداد نمی

چرا به یک نیِ قندش نمی‌خرند آن کس

که کرد صد شکرافشانی از نیِ قلمی

سزای قدر تو شاها به دست حافظ نیست

جز از دعای شبی و نیاز صبحدمی

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل شمارهٔ ۴۷۱ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۴۷۱ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۷۱ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سعدی

مرا تو جان عزیزی و یار محترمی

به هر چه حکم کنی بر وجود من حکمی

غمت مباد و گزندت مباد و درد مباد

که مونس دل و آرام جان و دفع غمی

هزار تندی و سختی بکن که سهل بود

[...]

امیرخسرو دهلوی

سزد که سجده کنند، ای برهمن عجمی

همه بتانت که محراب چشم هر صنمی

در آب و آینه بینی همیشه صورت خویش

که آفتاب پرستی و بت پرستی همی

همه ولایت روی تو یاغی ست مگر

[...]

قاسم انوار

جمال غرة عینی رایت فی سلمی

فزاد بهجة قلبی و زال لی المی

رایت غرة وجه الحبیب، قلت: سلام

فقال لی : و علیک السلام، یابن عمی

جامی

همی دهد خبر از گل نسیم صبحدمی

ز گشت باغ میاسا به عذر بی درمی

به دست اگر درمت نیست کن به باده گرو

قبای محترمی وکلاه محتشمی

به پیش ناوک غم هر گلی کنون سپریست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه