ای مغبچه کو ره خرابات
تا باز رهم از این خرافات
از شاهی عرصه گاه شطرنج
صد بار نکوتر ار شوم مات
ای پیر خرد ره رهائی
دانی تو که چیست زین مخافات
یک جرعه می کرم کن ای پیر
بیزار شدم از این کرامات
در صومعه نیم عمر شد فوت
از میکده جو قضای مافات
مردانه کرامتی کن ای پیر
تاخیر مکن که هست آفات
این هستی عاریت رها کن
بیزار شو از حیات اموات
نابود کن این وجود بی بود
تا نفی زنفی گردد اثبات
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسیار قبیله و قرابات
کارش همه خدمت و مراعات
ای گشته ز شاه عشق شهمات
در خشم مباش و در مکافات
در باغ فنا درآ و بنگر
در جان بقای خویش جنات
چون پیشترک روی تو از خود
[...]
سرمست درآمد از خرابات
با عقل خراب در مناجات
بر خاک فکنده خرقه زهد
و آتش زده در لباس طامات
دل برده شمع مجلس او
[...]
هر فیض خوشی از این فیوضات
فتحی است که بخشدت فتوحات
هرگز نرسد نویدی از مات
هیهات ازین امید هیهات
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.