گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

مطرب امروز مگر نغمه سرائی دگر است

که بهر ناله نیف ساز و نوائی دگر است

ره میخانه بگام و قدم زهد مپوی

قطع این مرحله ایشیخ بپائی دگر است

مسجد و صومعه را گرچه رواقی است بلند

طاق و ایوان خرابات بنائی دگر است

چهره شیخ اگر صدق و صفائی دارد

در دل پیر مغان صدق و صفائی دگر است

دفتر معرفت ار نور و ضیائی دارد

باز در ساغر می نور و ضیائی دگر است

تاج سلطانی اگر فر همایون دارد

تاج درویشی ما فر همائی دگر است

دم فروبند از این یاوه سرائی زاهد

کار ما با تو حوالت بسرائی دگر است

می حلال است برای من و تزویر حرام

شیخرا نیز در این مسئله رائی دگر است

نیست در کوی مغان مشغله جنگ و نزاع

مدرسه جای دگر میکده جائی دگر است

ای مغنی بزن آن پرده دوشینه بچنگ

آن دم نغز که از نکته سرائی دگر است

آب از آنروی حلال است که مخلوق خداست

می چه کرده است نه مخلوق خدائی دگر است