گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

ای مغبچه کو ره خرابات

تا باز رهم از این خرافات

از شاهی عرصه گاه شطرنج

صد بار نکوتر ار شوم مات

ای پیر خرد ره رهائی

دانی تو که چیست زین مخافات

یک جرعه می کرم کن ای پیر

بیزار شدم از این کرامات

در صومعه نیم عمر شد فوت

از میکده جو قضای مافات

مردانه کرامتی کن ای پیر

تاخیر مکن که هست آفات

این هستی عاریت رها کن

بیزار شو از حیات اموات

نابود کن این وجود بی بود

تا نفی زنفی گردد اثبات

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
نظامی

بسیار قبیله و قرابات

کارش همه خدمت و مراعات

مولانا

ای گشته ز شاه عشق شهمات

در خشم مباش و در مکافات

در باغ فنا درآ و بنگر

در جان بقای خویش جنات

چون پیشترک روی تو از خود

[...]

سعدی

سرمست درآمد از خرابات

با عقل خراب در مناجات

بر خاک فکنده خرقه زهد

و آتش زده در لباس طامات

دل برده شمع مجلس او

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

هر فیض خوشی از این فیوضات

فتحی است که بخشدت فتوحات

ابن عماد

هرگز نرسد نویدی از مات

هیهات ازین امید هیهات

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه