در ره عشق نامرادی نیست
جنس بازار دل کسادی نیست
بسخنهای زاهد و مفتی
مرو از ره که اعتمادی نیست
بسوی شیخ استناد مکن
شیخ استاد استنادی نیست
خضر وقت است پیر راه و جز او
رهرو انرا دلیل و هادی نیست
بامدادان بعیش و عشرت کوش
عیش جز عیش بامدادی نیست
شیخ پیوسته در معادات است
پیر ما با کسی معادی نیست
گر بخواند بیا و گر راند
بزن این در که بی گشادی نیست
دوش در خواب زد منادی غیب
این نداکش جز او منادی نیست
راز دل با کسی مگوی و مپرس
که بجز خرمی و شادی نیست
رادمردی ز پیر جوکش خوی
غیر مردانگی و رادی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پی غلط راندن اجتهادی نیست
بر غلط خواندن اعتمادی نیست
جز مرادش مرا مرادی نیست
غیر او خاطری و یادی نیست
عمر ده روزه غیر بادی نیست
هیچ بر عمر اعتمادی نیست
نیست روزی که این منادی نیست
نیست غم در دلی که شادی نیست
آدمی را ز حالت بشری
صفتی به ز نامرادی نیست
راز دل را به اشک می گفتم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.