در ره عشق نامرادی نیست
جنس بازار دل کسادی نیست
بسخنهای زاهد و مفتی
مرو از ره که اعتمادی نیست
بسوی شیخ استناد مکن
شیخ استاد استنادی نیست
خضر وقت است پیر راه و جز او
رهرو انرا دلیل و هادی نیست
بامدادان بعیش و عشرت کوش
عیش جز عیش بامدادی نیست
شیخ پیوسته در معادات است
پیر ما با کسی معادی نیست
گر بخواند بیا و گر راند
بزن این در که بی گشادی نیست
دوش در خواب زد منادی غیب
این نداکش جز او منادی نیست
راز دل با کسی مگوی و مپرس
که بجز خرمی و شادی نیست
رادمردی ز پیر جوکش خوی
غیر مردانگی و رادی نیست