گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

شنیده ام که تو ای خواجه کیمیا داری

برای درد دل ما یکی دوا داری

شنیده ایم که هم زهر و هم شکر داری

شنیده ایم که هم لطف و هم رضا داری

برای روشنی دیده های ما کوران

ز خاک درگه آنشاه، توتیا داری

تو آب چشمه حیوان و من لب تشنه

دهم بحسرت تو جان بگوروا داری

بجان دوست که ره سوی دوست مینبری

چو ذره ای بدل ار مهر ماسوی داری

یکی ز عاقبت حال ما بگو ای شیخ

که کیستیم و کجائیم اگر صفا داری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فلکی شروانی

نه مهر من طلبی نه سر وفا داری

چو دوستدار توأم دشمنم چرا داری

به دست مهر تو جانم اسیر شد، شاید

به بند هجر دلم چند مبتلا داری

به غمزه خون دلم ریختی روا باشد

[...]

حکیم نزاری

خلافِ عهد مکن گر سرِ وفاداری

که گر خلاف کنی قصدِ جانِ ما داری

چه غصّه‌ها ز تو و قصّه‌ها که من دارم

دریغ اگر بنشینی و ماجرا داری

دمی زمانی روزی شبی چه می‌گویی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
نظیری نیشابوری

دگر خدا بود ای دل سر کجا داری

که یک دو روز شد آتش به زیر پا داری

درین دیار به چشمم غریب می آیی

نه آن دلی تو دلا رنگ آشنا داری

چه غم که در طلبت دیده ام غبار گرفت

[...]

کلیم

دلا چه شکوه بیهوده از قضا داری

طبیب را چه گنه درد بیدوا داری

چگونه رو نمائی بما تهی دستان

تو کز نقاب تمنای رونما داری

اگر تو دست دهی باغ می کند سودا

[...]

صائب تبریزی

غم دو دیده پر خون ما کجا داری؟

به سرمه چشمی و چشمی به توتیا داری

ز برق و باد گرو می برد به گرمروی

ز عذر لنگ، سمندی که زیر پا داری

شراب ما سر منصور را به چرخ آرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه