میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۵

شنیده ام که تو ای خواجه کیمیا داری

برای درد دل ما یکی دوا داری

شنیده ایم که هم زهر و هم شکر داری

شنیده ایم که هم لطف و هم رضا داری

برای روشنی دیده های ما کوران

ز خاک درگه آنشاه، توتیا داری

تو آب چشمه حیوان و من لب تشنه

دهم بحسرت تو جان بگوروا داری

بجان دوست که ره سوی دوست مینبری

چو ذره ای بدل ار مهر ماسوی داری

یکی ز عاقبت حال ما بگو ای شیخ

که کیستیم و کجائیم اگر صفا داری