ندارم توشه ای از بهر این ره
بجز یکقطره اشک و یکنفس آه
بهای قطره اشکی چه باشد
که دریاهای خون بینم در این راه
زره وامانده ای درمانده خوش گفت
که ره دور است و گام عمر کوتاه
اگر یکدم بغیر از راه حق رفت
از آن یکدم هزار استغفرالله
چو دوری از در دل چند گوئی
که نزدیک است دل را ره بدرگاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یکی جشنِ نو آیین کرده بُد شاه
که بُد درخورْدِ آن دِیهیم و آن گاه.
کجا بی جای ته ای بر همه شاه
که مو آیم بدانجا از همه راه
همه جا جای ته مو کور باطن
غلط گفتم غلط استغفرالله
شه انجم به پیروزی شهنشاه
محول شد برین پیروزه خرگاه
ز برج ماهی لؤلؤ پشیزه
ببرج تیره مرجان چراگاه
ز تحویل شه انجم بتعجیل
[...]
مراخود نیست عادت هجو گفتن
که کردستم طمع زین قوم کوتاه
معاذالله که من کس را کنم هجو
ز مدح گفته نیز استغفرالله
ز گنج سوخته چون ساختی راه
ز گرمی سوختی صد گنج را آه
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.