گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

ندارم توشه ای از بهر این ره

بجز یکقطره اشک و یکنفس آه

بهای قطره اشکی چه باشد

که دریاهای خون بینم در این راه

زره وامانده ای درمانده خوش گفت

که ره دور است و گام عمر کوتاه

اگر یکدم بغیر از راه حق رفت

از آن یکدم هزار استغفرالله

چو دوری از در دل چند گوئی

که نزدیک است دل را ره بدرگاه

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
باباطاهر

کجا بی جای ته ای بر همه شاه

که مو آیم بدانجا از همه راه

همه جا جای ته مو کور باطن

غلط گفتم غلط استغفرالله

سوزنی سمرقندی

شه انجم به پیروزی شهنشاه

محول شد برین پیروزه خرگاه

ز برج ماهی لؤلؤ پشیزه

ببرج تیره مرجان چراگاه

ز تحویل شه انجم بتعجیل

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

مراخود نیست عادت هجو گفتن

که کردستم طمع زین قوم کوتاه

معاذالله که من کس را کنم هجو

ز مدح گفته نیز استغفرالله

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه