ندارم توشه ای از بهر این ره
بجز یکقطره اشک و یکنفس آه
بهای قطره اشکی چه باشد
که دریاهای خون بینم در این راه
زره وامانده ای درمانده خوش گفت
که ره دور است و گام عمر کوتاه
اگر یکدم بغیر از راه حق رفت
از آن یکدم هزار استغفرالله
چو دوری از در دل چند گوئی
که نزدیک است دل را ره بدرگاه