ای دشمن جان من و ای خیره تن من
ایمایه اندیشه و رنج و محن من
ای یار دل آزار نه ای دشمن خونخوار
کاینسان شده دشوار ز تو زیستن من
ای خصم دل و دینم و همواره بکینم
ای برده نگینم که توئی اهرمن من
دنیا چو یکی گور زر اندود منقش
من مرده پوسیده تو کهنه کفن من
ای دیو زده چنگ بدامان دل من
ای غول وطن ساخته در پیرهن من
بیزارم از این مسکن ویرانه که باشد
دیوی چو تو دیوانه و بدخو سکن من
من پرفن و تزویرم لیکن بود اندک
سوی فن و تزویر تو، تزویر و فن من
یعقوبم و از فرقت یوسف شده اعمی
گیتی است چه کنعان و تو بیت الحزن من
موری که در افتد بلگن چاره ندارد
من موریم افتاده، تو هستی لگن من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، عشق و عاطفه و در عین حال رنج و دشواریهای ناشی از آن را توصیف میکند. شاعر با خطاب به محبوب خود، او را به عنوان دشمنی معرفی میکند که زندگیاش را سخت و دشوار کرده است. او احساس میکند که وجود این محبوب، زندگیاش را به جهنمی تبدیل کرده و او را به مرگ و زوال نزدیک میکند. شاعر همچنین به تنهایی و ناامیدیاش از این ارتباط اشاره میکند و از حسرت و فراق خود سخن میگوید. در نهایت، او خود را به عنوان موری میبیند که در دامی گرفتار شده و نمیتواند از این وضعیت رهایی یابد.
هوش مصنوعی: ای دشمنی که جانم را میکشی و ای کسی که آزارم میدهی، تو در واقع سرچشمهی افکار و دردها و مشکلات من هستی.
هوش مصنوعی: ای محبوب دلخسته، تو نه دشمنی خطرناک هستی، بلکه زندگی با تو برای من دشوار شده است.
هوش مصنوعی: ای دشمن دل و دین من، همواره با تو در جنگم، تو که همچون بردهای هستی، خود را مانند اشراف میدانی و در حقیقت، تو همان شیطان منی.
هوش مصنوعی: دنیا مانند قبری است که به طلا آراسته شده، من در آن مردهای هستم که پوسیدهام و تو هم کهنهکفنی هستی برای این مرده.
هوش مصنوعی: ای موجود شیطانی که به دلم چنگ زدهای، ای موجود زشت که در وجود من به وطن تبدیل شدهای.
هوش مصنوعی: از این خانه خراب متنفرم که در آن موجودی مثل تو، که دیوانه و بدخلق است، زندگی میکند.
هوش مصنوعی: من در هنر و حقهبازی مهارت دارم، اما به ندرت به سمت هنر و حقهبازی تو میپردازم؛ در واقع، حقهبازی و هنر من همانی است که تو نشان میدهی.
هوش مصنوعی: من مانند یعقوب هستم که از جدایی یوسف نابینا شدهام. دنیای من چه فرقی دارد با کنعان، زیرا تو محل غم و اندوه منی.
هوش مصنوعی: اگر موری به زمین بیفتد، راهی برای نجاتش ندارد. من هم مانند آن مور به زمین افتادهام و تو هستی که میتوانی به من کمک کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای باده! فدای تو همه جان و تن من
کز بیخ بکندی ز دل من حزن من
خوبست مرا کار به هر جا که تو باشی
بیداری من با تو خوشست و وسن من
با تست همه انس دل و کام حیاتم
[...]
من بلبلم و گلشن کویت چمن من
فرهادم و چین سر زلفت وطن من
رسوا شدم از بس که ز یاد تو شدم پر
بوی تو شنیدند همه از سخن من
مهر تو اگر رنگ برون داد عجب نیست
[...]
بگذشت ز خاکم بت گل پیرهن من
چون صبح نفس جامه درید ازکفن من
یاد نگهش بسکه به تجدید جنون زد
شد چشم پری بخیهٔ دلق کهن من
یارب زنظرها به چه نیرنگ نهان ماند
[...]
ای خطّهٔ ایران مهین، ای وطن من
ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من
ای عاصمهٔ دنیی آباد که شد باز
آشفته کنارت چو دلِ پُر حَزَن من
دور از تو گل و لاله و سرو و سمنم نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.