نمیدانم چه کردی با دل من
که باز آتش زدی بر حاصل من
اگر رفتی برون از محفل من
نخواهی رفت هرگز از دل من
بیا ای شمع محفلهای تاریک
که تاریک است بی تو محفل من
تو تا در منزل من جای داری
نگردد غم به گرد منزل من
باستقبالت آید جان گر آئی
تو ای بخت سعید مقبل من
مرا کشتی در افتاده بگرداب
توئی ایجان جانها ساحل من
دل و جان هدیه آوردم چه باشد
پذیری هدیه ناقابل من
بجای جان و دل، مهر تو گوئی
سرشتستند در آب و گل من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساسات عمیق عاشقانه و درد جدایی را به تصویر میکشد. شاعر نمیداند چه بر دلش گذشت که آتش عشق دوباره در وجودش شعلهور شده است. او به معشوقهاش میگوید که اگرچه ممکن است از محفلش برود، اما از دلش هرگز نخواهد رفت. شاعر به او میخواهد که بیاید، زیرا زندگیاش بدون او تاریک و غمانگیز است. او میگوید که وجود معشوقش باعث خوشبختی و آرامش اوست و دل و جانش را به او تقدیم میکند، زیرا عشقش جزء جداییناپذیر وجود اوست.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه بر سر دلم آوردی که دوباره بر دستاوردها و داشتههایم آتش افکندهای.
هوش مصنوعی: اگر از جمع من خارج شوی، هرگز نمیتوانی از دل من بیرون بروی.
هوش مصنوعی: بیایید ای نور زندگی من، چرا که بدون حضور تو، همه جا تاریک و خالی است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو در خانه من هستی، غم و اندوه به دور و بر من نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: اگر تو بیایی، جانم به استقبال تو خواهد آمد. ای بخت خوششانس، من نیز به سمت تو خواهم آمد.
هوش مصنوعی: من در طوفان و بحران زندگی غرق شدم و تو هستی که جانم را نجات میدهی، ای ساحل امن من.
هوش مصنوعی: من دل و جان خود را به تو تقدیم کردهام، چه میخواهی که از من بپذیری؟ این هدیهی ناچیز من چیست؟
هوش مصنوعی: در وجود من، عشق و محبت تو بیشتر از جان و دل نقش بستهاند و به نوعی جزئی از سرشت و ذات من شدهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.