گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

عید شد باده مغانه بزن

باده با چنگ و با چغانه بزن

قدم از صحن خانه تا لب بام

بنه و طبل شادیانه بزن

شب عید است تا سحر خوشباش

باده و چنگ را شبانه بزن

دست افشان و پای کوبان شو

هی لگد بر سر زمانه بزن

با جوان بخت یار شیرین طبع

باده تلخ را جوانه بزن

کوس عیش است بر سر بازار

تو قدح در درون خانه بزن

با بتی سرو قد کمان ابرو

تیر را راست بر نشانه بزن

تنگ چون پیرهنش در بر گیر

چنگ در طره اش چو شانه بزن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode