گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

بدستم افتد اگر باز زلف پر شکنش

پریش تر کنم از کار و بار خویشتنش

بخایم آن لب و دندان چون شکر چندان

که جوی خون رود از لعل لب، چو چشم منش

منش چگونه توانم که در بغل گیرم

که تاب جامه ندارد ز نازکی بدنش

چه گلشنی است پر از میوه لیک حیف که دست

نمیرسد به به و سیب غارض و ذقنش

چه باغ خرم سبزی است لیک نتوان چید

گلی ز نسترن و غنچه ای ز یاسمنش

اگر بنزد لبش، پسته لب بخنده گشاد

غمین مشو که بیک سنگ خورد شد دهنش

کدام باغ در اینشهر و این دیار حبیب

چه او گلی و چو من بلبلی است در چمنش

 
sunny dark_mode